بناهای تاریخی؛ از «حفاظت موزهای» تا «احیای مشارکتی»
در گذر از ثبت صرف بناهای تاریخی به احیای هدفمند، تحول رویکردهای حفاظت از میراث معماری ایران چگونه شکل گرفت؟ از نخستین جرقههای تغییر کاربری بناهای تاریخی در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی با پروژههای پیشرویی مانند هتل شاهعباسی اصفهان تا مشارکت بخش خصوصی در دهه ۷۰ و تبدیل کاروانسراها به مراکز گردشگری، مسیری پرچالش و نوآورانه طی شده است. نگار منصوری، مرمتگر و پژوهشگر میراث معاصر معماری، در این گفتوگو با ما به واکاوی این تحولات میپردازد. از نگار منصوری اخیرا کتاب «یک سده معماری در عمارت تهران» در مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران منتشر شده است که حاصل یک طرح پژوهشی است. او پیشتر نیز کتاب «معماری رلان دوبرول» را با همکاری بیژن شافعی و ناهید بریانی و کتاب «معماری پل آبکار» را به همراه بیژن شافعی در مجموعه مطالعات معماری دوران قاجار تألیف و منتشر کرده و در تألیف کتاب «بازار تهران» با دکتر اسکندر مختاریطالقانی همکاری داشته است.

به نظر شما، در امر حفاظت از بناهای تاریخی ایران، تحول در رویکردهای حفاظتی از ثبت صرف بنا به تغییر کاربری هدفمند، از چه دورهای آغاز شد و چه عواملی محرک این امر بود؟
جایگاه این آثار در رده نخست نفایس ملی، مانع از اختصاص عملکردی جدید به آنها میشد. حتی درمورد بناهای نسبتا متوسط ثبتشده نیز چنین بود. اگرچه برخی از آنها عملا مورد استفاده اداری یا مشابه قرار میگرفتند، اما این استفاده، هدفمند و مبتنی بر طرحی برای تغییر کاربری نبود. با این حال، از دهه ۱۳۳۰ به بعد، نخستین گامها در این زمینه برداشته شد. مثلا تبدیل کاروانسرای مادرشاه متعلق به دوره صفوی در اصفهان به هتل شاهعباسی، توسط سرمایهگذاری شرکت بیمه ایران را میتوان نمونهای پیشرو دانست که با پیشنهاد آندره گدار در نیمه دوم دهه 30 تا سال ۱۳۵۱ انجام شد. طراحی این پروژه را ماکسیم سیرو، الیاس یاسیگبای و مهدی ابراهیمیان انجام دادند. این پروژه، سرآغازی برای نگاهی متفاوت به بناهای تاریخی بود. سیرو در دورهای که در ایران حضور داشت، پژوهشهای گستردهای روی کاروانسراها انجام داد و همین موضوع احتمالا زمینهای برای مشارکتش در این پروژه بود.
آیا تغییر کاربری بناهای تاریخی در گذشته بهعنوان یک «ضد ارزش» تلقی میشد یا اساسا چنین موضوعی مطرح نبود؟ حتی اگر برخی از این بناها در فهرست آثار ملی ثبت نشده بودند، اختصاص عملکرد جدید به آنها با مقاومتی روبهرو میشد؟
به نظر میرسد این مسئله چندان محل بحث نبوده است. بسیاری از بناهای نفیس قاجاری، حتی بدون ثبت ملی، به صورت اداری مورد استفاده سنگین قرار میگرفتند، اما این استفاده به معنای تغییر کاربری هدفمند نبود. نهادهایی مانند اداره کل عتیقات (که بعدها به اداره کل باستانشناسی تبدیل شد) یا انجمن آثار ملی، اساسا چنین موضوعی را بهعنوان «ارزش» یا «ضد ارزش» تعریف نمیکردند. درواقع، سالها بعد با نمونههایی مانند هتل شاهعباسی مواجه میشویم که یکی از اولین پروژههای تغییر کاربری جدی است. در دهه ۴۰، تأسیس سازمان ملی حفاظت آثار باستانی به شفافترشدن روندها کمک کرد. مثلا بازار تهران در این دوره به دلیل معضلاتی مانند ساختوسازهای تجاری و خطر آتشسوزی آن، موضوع پژوهش، مرمت و بعدها حتی ثبت در فهرست آثار ملی قرار گرفت. پیش از این، تغییر کاربری به شکل سیستماتیک وجود نداشت. نمونه دیگر، موزه آبگینه (خانه قوام) است که در دهه ۵۰ با تغییر معماری داخلی و بدون دخل و تصرف در ساختار اصلی، به موزه تبدیل شد. این رویکرد متفاوت از هتل شاهعباسی بود که تغییرات گستردهتری در مقیاس و فرم بنا داشت. البته در همین دوره، در دهه 40، جراید به تغییر عملکرد و بازطراحی کاروانسرای مادرشاه اعتراض گستردهای دارند.
اطلاعاتی از نحوه و فرایند تصمیمگیری برای این تغییر کاربری وجود دارد؟
دفتر مخصوص فرح این پروژه را در سال ۱۳۵۵ اجرائی کرد. این اقدام نشاندهنده تغییر رویکرد حاکمیت به استفاده از بناهای تاریخی است که به جای رهاکردن آنها بهعنوان فضاهای اداری یا بلااستفاده، تغییر کاربری هدفمند را در پیش گرفتند. دفتر مخصوص عموما پروژههای ساختوساز جدید را مدیریت میکرد، بنابراین تبدیل خانه قوام به موزه آبگینه یکی از معدود نمونههای تغییر کاربری در آن دوره محسوب میشود. این پروژه را میتوان نقطه عطفی در نگاه حاکمیت یا مدیریت شهری به کاربریهای جدید برای بناهای تاریخی دانست.
اشاره کردید که ایجاد موزه آبگینه در خانه قوام، نقطه عطفی در تغییر نگاه حاکمیت به بناهای تاریخی بود؛ در بخش خصوصی وضعیت چگونه بود؟
یکی از نمونههای جالب این دوره، آبانبار سیداسماعیل است که پروژه عجیب و بامزهای بود. کارفرمای این پروژه شخصی بود که آنجا را به رستوران و موزه تبدیل کرد؛ موزه آبانبار در خیابان سیروس، روبهروی امامزاده سیداسماعیل و در محله بازار تهران قرار داشت. در این مجموعه، نقاشیهای قهوهخانهای و آثار هنری مرتبط با فرهنگ قهوهخانههای آن دوره جمعآوری شده بود. رستوران آن نیز با سرو غذاهای ایرانی مانند آبگوشت، مورد استقبال گسترده قرار گرفت؛ تا جایی که گردشگران خارجی و حتی چهرههای مشهور به آن مراجعه میکردند. این تغییر کاربری در اواخر دهه 40 انجام شد و اتفاق مثبتی در آن دوره محسوب میشد.
الان چه وضعیتی دارد؟
تا سال 1357 فعال بود ولی متأسفانه اکنون این مکان متروکه شده و سالهاست که رها شده است. البته خوشبختانه ساختمان تخریب نشده و قدمت آن به دوره قاجار برمیگردد. این مکان زمانی بخشی از خاطره جمعی تهران بوده و حتی در روزنامههای آن دوره بهعنوان مقصدی پرطرفدار و پاتوق سلبریتیها معرفی میشد. امیدوارم میراث فرهنگی یا شهرداری برای احیای این اثر تاریخی اقدام کنند؛ هرچند تاکنون پیگیری جدیای انجام نشده است.
سیر تحولات در رویکردهای مرمت و استفاده مجدد از بناهای تاریخی در ایران، بعد از انقلاب به چه سمتوسویی پیش رفت؟ دولت، شهرداری و بخش خصوصی چه نقشی داشتند؟
از دهه ۶۰ به بعد، با شکلگیری سازمان میراث فرهنگی (حدود سال ۱۳۶۴) و سپس طرحهایی مانند پردیسان و پایگاههای میراث در دهه ۷۰، روندی جدید آغاز شد. پیش از آن، مرمتها عموما توسط دولت یا خود سازمان میراث، با نگاه موزهای و حفاظتی انجام میشد؛ مثلا تبدیل عمارت کلاهفرنگی رادیو بیسیم به موزه، یا تغییر کاربری مجلس شورای ملی (پس از آتشسوزی) به موزه. نمونه دیگر، استفاده وزارت امور خارجه از ساختمان شهربانی قدیم بود که با وجود مرمت، کارکردی اداری یافت. تفاوت اصلی آن دوره با امروز، در نقش کارفرماست؛ در گذشته، کارفرماها دولتی بودند و بناها عمدتا برای اهداف اداری یا موزهای استفاده میشدند. مثلا کاخ نیاوران یا باغ نگارستان با بودجه دولتی مرمت شدند، اما کاربری آنها محدود به اداره یا موزه باقی ماند. از دهه ۷۰، با اجرای طرحهایی مانند پردیسان، روندی آغاز شد که در آن ملکهای تاریخی به بخش خصوصی اجاره داده میشدند تا با مرمت و تغییر کاربری، به فضاهای گردشگری (مانند هتل و رستوران یا دیگر کارکردهای مرتبط درآمدزا) تبدیل شوند. نمونههای شاخص این دوره شامل خانه عامریها در کاشان یا تبدیل کاروانسراها و حمامها به مراکز پذیرایی است. این تغییر، نقطه عطفی در مشارکت بخش خصوصی و خروج از نگاه صرفا دولتی به حفاظت بود. در همین دوره، پروژههای شاخصی بهعنوان نقطه عطف مطرح شدند. مثلا شهرداری تهران در سال ۱۳۷۸، یک انبار متعلق به ارتش را تبدیل به «خانه هنرمندان» کرد. در این پروژه، فضایی که پیشتر کاربری نظامی داشت، با تعریف عملکردهای چندگانه مانند گالری، رستوران و فضاهای فرهنگی، به مکانی عمومی اختصاص یافت. این نگاه، فراتر از حفاظت صِرف میراثی بود؛ چراکه علاوه بر مرمت، بخشهایی به ساختمان اضافه شد و گسترش یافت. این اقدام را میتوان نمونهای از تغییر کاربری با هدف بازگرداندن بنا به چرخه زندگی شهری دانست.
آیا این نکته که نگاه حفاظتی صرف درمورد خانه هنرمندان حاکم نبود، تحت تأثیر این موضوع نبود که بنای اولیه بهعنوان یک اثر ارزشمند شناخته نمیشد و محدودیتهای حفاظتی در آن مطرح نبود؟
به نظر من همین جزئیات بهظاهر کوچک است که امروز باعث میشود ساختمانهای آجری یا سیمانی دهههای گذشته در دهه ۵۰، در معرض تغییر کاربری قرار گیرند. اگر نگاه میراثی به این بناها داشته باشیم و بگوییم «اینها ارزش حفاظت ندارند»، نیازی به هزینهکردن برای تغییر کاربریشان نیست. نکته کلیدی اینجاست که در آن زمان، چنین ساختمانهایی در مقایسه با بناهای فاخر تاریخی، چندان خاص تلقی نمیشدند. هرچند امروز با حجم بالای تخریبها، روزبهروز از نظر گنجینه معماری شهری فقیرتر میشویم. در دهه ۷۰ مثلا میتوانستند این بناها را تخریب کنند و به جای آن ساختمانهای مدرن و کمهزینهتری بسازند. همیشه این بحث مطرح است که هزینه مرمت یک بنا، دو تا سه برابر ساخت آن است. طبیعتا وقتی چنین تفاوتی وجود دارد، انتخاب گزینه تخریب برای بسیاری توجیهپذیر به نظر میرسد./روزنامه شرق