۱۵ آبان ۱۴۰۴
کد خبر: 4590
یادداشت شهباز غفوری، معمار و شهرساز

خطای بنیادین تصمیم‌گیران: تقلیل آینده شهرها به جدل عمودی و افقی

بحث گسترش محدوده شهرها در ایران به سطحی‌سازی خطرناکی رسیده است. تصمیم‌ها بر اساس فشار سیاسی، سلیقه فردی و برداشت‌های تک‌بعدی اتخاذ می‌شوند و نه بر پایه تحلیل ظرفیت، بوم‌شناسی و زیرساخت‌های واقعی شهرها. با نگاهی دانش پایه، تحلیلی تخصصی و موقعیت‌محور شهرسازانه می‌توان دریافت؛ چگونه خطاهای سیستماتیک در سیاستگذاری شهری، توسعه افقی و عمودی را به ابزاری برای بحران‌های اقتصادی-اجتماعی و امنیت غذایی تبدیل کرده است...

خطای بنیادین تصمیم‌گیران: تقلیل آینده شهرها به جدل عمودی و افقی

روزن‌آنلاین، شهباز غفوری - بحث گسترش محدوده شهرها در ایران به سطحی‌سازی خطرناکی رسیده است. تصمیم‌ها بر اساس فشار سیاسی، سلیقه فردی و برداشت‌های تک‌بعدی اتخاذ می‌شوند و نه بر پایه تحلیل ظرفیت، بوم‌شناسی و زیرساخت‌های واقعی شهرها. با نگاهی دانش پایه،  تحلیلی تخصصی و موقعیت‌محور شهرسازانه می‌توان دریافت؛ چگونه خطاهای سیستماتیک در سیاستگذاری شهری، توسعه افقی و عمودی را به ابزاری برای بحران‌های اقتصادی-اجتماعی و امنیت غذایی تبدیل کرده است.

در سال‌های اخیر بحث گسترش محدوده شهرها در ایران به یک جدل سطحی و کم‌مایه تقلیل یافته؛ جدلی که در آن توسعه افقی و توسعه عمودی مانند دو اردوگاه سیاسی مقابل هم قرار گرفته‌اند، در حالی که اصل بحث ریشه در هیچ‌کدام از این دو ندارد. مسأله واقعی، ناتوانی ساختار تصمیم‌سازی در فهم ظرفیت‌های فضایی، بوم‌شناختی و اقتصادی شهرهاست. تا زمانی که سیاستگذاری شهری بر مبنای برداشت‌های کلی، فشار سیاسی، ترجیحات فردی و نگاههای تک‌بعدی پیش برود، نه توسعه افقی راه‌حل است و نه عمودی. هر دوی اینها میتوانند در جای خود درست باشند و در جای دیگر مخرب.

ایران کشوری پهناور است، اما پهناوری به معنای فراوانی زمین قابل استفاده نیست. بخش کوچکی از اراضی ایران قابلیت تولید غذا دارند و همین اراضی محدود در طول تاریخ به سکونتگاه‌های اصلی تبدیل شده‌اند. این زمین‌ها ستون امنیت غذایی کشور هستند. توسعه بی‌محابا بر روی آن‌ها یعنی ضربه مستقیم به ظرفیت تولید غذا، چیزی که امروز با رشد وابستگی کشور به کشاورزی فراسرزمینی کاملاً خود را نشان داده. هر تصمیم برای گسترش شهر روی زمین کشاورزی، در نهایت وابستگی کشور به واردات غذا را بیشتر می‌کند، ساختار اقتصادی شهرها و اجتماعی روستا را فرسوده می‌کند و تعادل هیدرولوژیک منطقه را برهم می‌زند. این‌ها پیامدهایی نیستند که بتوان در قالب پروژه‌های مسکن یا تسهیلات عمرانی جبرانشان کرد.

درک ساختار سرزمین ایران نشان می‌دهد که نسخه‌های کلی برای توسعه شهری اصولاً بی‌اعتبارند. بسیاری از شهرهای میانی کشور برای توسعه منطقی نیازمند گسترش افقی کنترل‌شده هستند. دلیل ساده است: اقتصاد، تراکم جمعیت، و ظرفیت زیرساختی این شهرها امکان توسعه عمودی بزرگ‌مقیاس را فراهم نمی‌کند. در مقابل، شهرهای کوچک در بسیاری از نقاط کشور نه توان اقتصادی بلندمرتبه‌سازی دارند و نه شبکه خدمات شهری آن‌ها تحمل این الگو را دارد. توسعه عمودی در چنین شهرهایی نه تنها کمکی به بهبود وضعیت نمی‌کند بلکه هزینه نگهداشت شهری را بالا می‌برد و بافت سکونتی را دچار بی‌ثباتی می‌کند.

در نقطه مقابل، کلان‌شهرهای ایران طی دهه‌ها به شکلی بی‌قاعده روی زمین‌های پیرامونی پخش شده‌اند. توسعه افقی تهران، مشهد، اصفهان، شیراز و تبریز چنان بی‌محابا بوده که هزینه خدمات‌رسانی شهری را چند برابر کرده و دسترسی به حمل‌ونقل عمومی را مختل کرده است. در چنین شهرهایی، توسعه عمودی یک نیاز جدی است اما نه آن نوع برج‌سازی بی‌ضابطه که در سال‌های گذشته رواج داشته. توسعه عمودی در این شهرها باید بر پایه ظرفیت شبکه‌های حمل‌ونقل، دسترسی به خدمات، توانمندی ساختاری و اولویت بازسازی درونی صورت بگیرد. یعنی توسعه عمودی باید ابزار سامان‌بخشی باشد، نه ابزار سوداگری شهرداری‌ها و دوایر دولتی!

اما شاید حساس‌ترین نمونه انحراف تصمیم‌گیری را بتوان در شمال ایران مشاهده کرد. مسئله در استان‌های گیلان و مازندران نه افقی بودن توسعه است و نه عمودی بودن آن. مسئله این است که تصمیم‌ها بدون شناخت زمین اتخاذ شده‌اند. بلندمرتبه‌سازی در کرانه‌های دریای کاسپین و در نواحی حساس هیدرولوژیک، یعنی ساخت‌وساز در نقاطی که به لحاظ طبیعی برای تنفس، زهکش و پویایی محیطی اهمیت حیاتی دارند. این ساخت‌وسازها نه تنها در بدترین مکان‌ها انجام شده بلکه پیامدهای تجمعی آن‌ها بر مورفولوژی، متئولوژی و هیدرولوژی شهر به روشنی قابل پیش‌بینی بوده. اگر ساختار تصمیم‌سازی کمترین ارتباطی با تخصص شهرسازی داشت، این سطح از آسیب هیچ‌گاه رخ نمی‌داد.

ریشه این وضعیت به یک نقطه بازمی‌گردد: حذف نظام‌مند تخصص شهرسازی از مهندسین مشاور، نظام فنی اجرایی، نظام‌مهندسی، دوایر دولتی، فرآیند تصمیم‌گیری و حتی نداشتن یک کمیسیون تخصصی شهرسازی در مجلس. در ایران، بحث توسعه شهری سال‌هاست که بین سیاستمداران، مدیران اجرایی، معماران، جامعه‌شناسان، حقوق‌دانان، مالکان زمین و حتی برخی کنشگران اجتماعی و محیط زیست تقسیم شده؛ هر گروه هم از زاویه محدود و تک‌بعدی خود نسخه‌ای برای توسعه می‌نویسد. نتیجه همین الگوهای نابسامان امروز است. توسعه شهری یک کار تخصصی دانش شهرسازی و برای حتی تخصص‌های مرتبط علوم شهری پیچیده است و نیازمند تحلیلی موقعیت‌محور، دانش پایه و مستدل است.

این‌که یک سیاستگذار از نقش زمین برای مسکن دفاع می‌کند یا یک معمار از جذابیت خانه‌های قدیمی کوته مرتبه، یا سرمایه‌گذاری از بلندمرتبه‌سازی، جایگزین تحلیل ظرفیت نمی‌شود. فهم پویایی جمعیت، زیرساخت، اقتصاد محلی، زمین، منابع آب و بازدهی اکولوژیک موضوع شهرسازی است و هیچ حوزه دیگری توان جانشینی آن را ندارد.

وقتی تخصص کنار گذاشته شود، تصمیم‌ها شکلی شبه‌کارشناسی به خود می‌گیرند. گاهی زمین به عنوان تنها راه حل معرفی می‌شود، گاهی ارتفاع. گاهی توسعه افقی به عنوان عدالت فضایی معرفی می‌شود و گاهی بلندمرتبه‌سازی به عنوان نماد مدرن‌سازی. اما هیچ‌یک از این برچسب‌ها مشکلات واقعی شهر را حل نمی‌کند. شهر زمانی توسعه پیدا می‌کند که الگوی رشد با ظرفیت آن منطبق باشد. در غیر این صورت، هر متر ساخت‌وساز یک گام به سمت بحران بعدی است.

پرسش ساده است اما پاسخ آن نشان می‌دهد چه کسی با موضوع آشناست و چه کسی نیست. قبل از هر طرح توسعه، باید پرسید: این مکان چه ظرفیتی دارد؟ زمینش چه نوعی است؟ منابع آب چه محدودیتی می‌گذارد؟ شبکه زیستی منطقه چه حساسیتی دارد؟ جمعیت‌پذیری واقعی چقدر است؟ و در نهایت این که: آیا این توسعه از نظر اقتصادی و اجتماعی پایدار خواهد بود یا تنها واکنشی به نیاز کوتاه مدت است؟ این‌ها پرسش‌هایی است که نبود پاسخ دقیق به آن‌ها شهرهای امروز را به این نقطه رسانده.

تا زمانی که این منطق در سیاستگذاری شهری حاکم نشود، هر تصمیم درباره گسترش محدوده شهرها تنها نتیجه فشار و سلیقه و مصلحت مقطعی خواهد بود. مسأله ایران نبود زمین نیست. مسأله، نبود فهم است. عدم استفاده از ظرفیت حرفه‌ای شهرسازی نه فقط خطای مدیریتی، بلکه تهدیدی برای امنیت غذایی، کیفیت زندگی، و آینده توسعه فضایی کشور است.

دیدگاه شما
منتخب سردبیر