معماری و تیمار؛ یادداشت سام گیوراد
از جناب درویش که مرگ در برابر او بیمقدار است بسیار آموختهام، پیشتر از هر چیزی از منش او که آموزه و آمیزهای از باور به انسان و عشق به وطن بود که رنج سفری دراز را حتا تا پیرانهسری بر او هموار میساخت، و چه بسیار خرسندم که توانستیم در همین آخرین سفر برای ایشان آیین بزرگداشتی برگزار کنیم مگر اندکی جبران مافات نامرادی روزگار در تبعید ناخواسته و دوری ایشان از ایرانی باشد که عاشقانه دوستش میداشت.
از دیرباز روز تا به امروز و از یونان باستان تا اینجای داستان که معاصر ما است، آدمیزاد «خطابه» را همسنگ «برترین صناعت» بر شمرده است اما از پیچی در تاریخ و به طور موکد در روم باستان هندسه، موسیقی و ریاضیات را که شکلی منسجم از «تربیت» در پرورش آنها موثر بود، سوا کردند و با عنوان «گراماتیک» به آکادمیا بردند و بعدها به آنها عنوان «فنون آزاد artes liberales » دادند.
سیسرو «فنون آزاد» را آن دسته از فنون ارزیابی میکرد که در آنها هوشمندی بالاتری دخیل است و موجب والایش اجتماعی و مرتبت هنرمند میشود.
فن (هنر) معماری برای نخستینبار به توسط سیسرو در میان فنون و هنر گراماتیک (هنرهایی که مبانی آنها قابلیت ثبت نوشتاری و بسط تئوریک دارد) صورتبندی شد.
جهانگیر درویش به گمان من، از آبشخور همان کهنالگوی تعریف پیشین یونانی - رومی مینوشد؛ چندانکه بسیاری از معماران که علم حساب و هیئت و بالاتر از آن هندسه را چنین پررنگ در کارهایشان نشان کردهاند، چونان ریشهای دارند.
بارها در خفی و جلی، در غیاب و محضرشان گفتهام که درویش استاتیک Statics (فن پایدارسازی سازهها) و استتیک Aesthetic (دانش زیباییشناسی) را چندان در هم آمیخته که سخت است وجه تفارقی در میان ایندو در کارهایش دیدن، چه به دو مرکز رادیو و تلویزیون ملی ایران در تبریز و ارومیه بنگریم و چه ویلای بایتا لوئیس در حومه تورینو و چه مرادمان استادیوم فرحآباد (تختی) تهران باشد یا که شاهکارش در کرانهی خلیج فارس (مرکز رادیو و تلویزیون ملی ایران در بندرعباس) و در کنارش دیگر کارهای بسیار ارزشمندی که در سه قاره (آمریکا، اروپا و آسیا) از خود به یادگار گذاشته است که جملگی حدی اعلا از امتزاج ایستایی و زیبایی را فراروی ما گذاشتهاند.
از جناب درویش که مرگ در برابر او بیمقدار است بسیار آموختهام، پیشتر از هر چیزی از منش او که آموزه و آمیزهای از باور به انسان و عشق به وطن بود که رنج سفری دراز را حتا تا پیرانهسری بر او هموار میساخت، و چه بسیار خرسندم که توانستیم در همین آخرین سفر برای ایشان آیین بزرگداشتی برگزار کنیم مگر اندکی جبران مافات نامرادی روزگار در تبعید ناخواسته و دوری ایشان از ایرانی باشد که عاشقانه دوستش میداشت.
آن روزی را به یاد میآورم که در پیشدرآمد نکوداشت او در کانون معماران معاصر و در روزی که شمار چشمگیری از دوستداران او که هریک به تنهایی، بزرگی در علم و هنر و ادبیات این سرزمین هستند، چشمانتظار ایشان برای بازدید از استادیوم فرحآباد بودند، استاد را به آنجا بردم و با اتومبیل در جایجای ورزشگاه گرداندم. جایی به سختی از ماشین پیاده شد و دست نرمش را بر زبری بتن پاتاقی یک گالری کشید و با حسرت گفت: «این بچه مراقبت میخواهد».
بغض کردم و روی گرداندم و به کورا/خورا فکر کردم که الههی تیمار و مراقبت بود و روزی از ژوپیتر خواست که به تندیسی که از رس در کرانهی رود ساخته بود، جان بدهد.
میان کورا و ژوپیتر بر سر نامگذاری تندیس جانگرفته نزاعی سخت در گرفت و در این میان الههی زمین هم بانگ ادعا بلند کرد که نام او مرا ست چرا که مایه و مادهاش از تن من است.
داوری ساترن (خدای زمان) اما چنین بود:
ژوپیتر جانی را که به آن تندیس که حالا انسانی است، داده پس از مرگ او خواهد ستاند و زمین هم پس از درگذشت انسان، مایه و کالبد او را بازپس میگیرد و تن عزیز خروارها زیر خاک خواهد رفت اما تیمار و مراقبت است که انسان و اجسام را بر چشمانش نگاه میدارد و آن فرد یا شیئی تا زمانی که زنده و برقرار باشند از آن کورا هستند.
دکتر جهانگیر درویش از این جهان درگذشته است اما او و یاد عزیزش تا روزی که از میراث و برساختههایش نگهداری و تیمار کنیم با ما خواهند بود، اگر مرگ تن چاره ندارد، زندگی تناور معماریهایش را چاره کنیم.
«بیشتر از این دیگر نمیتوانستم کاری را انجام دهم که درباره آن فکر کرده باشم. حالا هم تنها خواسته من این است که این استادیوم را حفظ کنند.» جهانگیر درویش پنجاهواندی سال پیش سازهای ساخت که بهگفته خودش برای سالها درباره فلسفه ساخت آن فکر کرده بود؛ استادیوم تختی. درویش از معماران برجسته ایرانی بود که ششم آذرماه در 91 سالگی چشم از جهان فروبست.
استادیوم تختی، ساخته دست جهانگیر درویش، با طراحی خاص و استفاده از تکنولوژیهای مدرن در زمان خود، هنوز بهعنوان یک شاهکار معماری شناخته میشود.