نامگذاری معابر: دیالکتیک حافظه، ارادهی سیاسی و ضرورت بازاندیشی هستیشناختی
نامگذاری معابر شهری، صرفاً اقدامی تکنیکی یا ثبتی نیست، بلکه کنشی است نشانهشناختی و هستیساز، که در آن، دو قطب متقابل و در عین حال درهمتنیدهی حافظهی تاریخی و ارادهی سیاسی در حال تقابل و تعاملاند. خیابانها، میادین و فضاهای شهری، در حکم نوشتارهای نمادینیاند که هویت جمعی نهفقط بر سطح فیزیکی، بلکه بر هستیِ زیستهی ساکنان آن نگاشته میشود...

نامگذاری معابر شهری، صرفاً اقدامی تکنیکی یا ثبتی نیست، بلکه کنشی است نشانهشناختی و هستیساز، که در آن، دو قطب متقابل و در عین حال درهمتنیدهی حافظهی تاریخی و ارادهی سیاسی در حال تقابل و تعاملاند. خیابانها، میادین و فضاهای شهری، در حکم نوشتارهای نمادینیاند که هویت جمعی نهفقط بر سطح فیزیکی، بلکه بر هستیِ زیستهی ساکنان آن نگاشته میشود. شهر، در این معنا، نه فقط کالبدی مادی، بلکه یک کلانمتن معنایی است؛ پالیمپسستی از لایههای حکشدهی معنا که در طول زمان، همزمان حامل بقای گذشته و عرصهی چالش برای روایتهای اکنون است.
در ایران، تجربهی دگرگونیهای سیاسی در قرن اخیر، منجر به فرایندهایی از بازنامگذاری شده که در پی بازتعریف هستیِ شهری از منظر تفکر حاکم بودهاند. در این راستا، حذف نشانههای گذشته و جایگزینی آنها با مفاهیم تازه، بهمثابهی طرد حافظه و بازآفرینی نمادین نظم جدید، آغاز شد. اما این حذف، به دلیل اعمال سلیقه یا تنگ نظری و سخت گیری های بی مورد، در بسیاری موارد به انقطاع انجامید؛ انقطاع از روایتهای بومی، عرفی، تاریخی و مدنی که لایهلایه در ذهن جمعی مردم تثبیت شده بودند.
در این فرایند، آنچه مغفول ماند، این حقیقت بود که هویت شهری، امری تعیّنیافته و یکسویه نیست؛ بلکه پدیدهای در حال شدن، متکثر و تاریخی است. نامها، صرفاً برچسبهایی بر مکان نیستند، بلکه جایگاههای حافظهاند؛ loci memoriae که در آنها، زمان، مکان و تجربه درهمتنیده میشوند. از اینرو، حذف یا تغییر نامهای تثبیتشده در حافظهی جمعی، نوعی تحمیل نمادین است: طردِ هستیِ پیشترزیسته، و اعمال هژمونی گفتمان حاکم بر امر زیسته.
شهروندان، در بسیاری موارد، در برابر این تحمیل، مقاومت کرده اند به ویژه آنجا که نام های پیشین تنها با یک سوتفاهم یا کج سلیقگی جایگزین شده اند. اصرار بر استفاده از نامهای پیشین، توسط شهروندان شکلی از حافظهی مقاوم است (resistant memory)؛ بازتابی از آن حقیقت پدیدارشناختی که مکان، نه ظرفی خنثی، بلکه کیفیتی وجودی است که در آن، فرد و جماعت، تاریخ و هویت خویش را تجربه میکنند.
در این میان، غیبتِ نام بسیاری از فرزانگان، هنرمندان، اندیشمندان، کنشگران مدنی و مبارزان استقلال و آزادی در سیمای رسمی شهر از مشروطه تاکنون، پرسشبرانگیز است. این حذف نه فقط برآمده از محدودیتهای سیاسی، بلکه نتیجهی نوعی تقلیلگرایی فرهنگیست که هویت شهری را به ابزاری برای تثبیت نظم سیاسی تقلیل میدهد. حالآنکه شهر، بهمثابهی امر مشترک، میبایست بازتابدهندهی کثرتِ فکری، فرهنگی و تاریخی ساکنان خود باشد.
هویت شهری، در این معنا، امری است که در دل «کثرت» قوام مییابد، نه در حذف آن. مسئولیت مدیریت شهری، صرفاً در تعیین نامها نیست، بلکه در بازشناسی این واقعیت است که هر نام، حامل یک قطعه از وجود جمعی است. گسستن این زنجیره، گسستن پیوستاری است که در آن گذشته، حال و آینده به هم میپیوندند.
اکنون، در فضای نوظهور بازاندیشی هویتی و نشانههای تدریجی بازگشت به برخی مظاهر ایران فرهنگی–تاریخی، از جمله احیای نمادهای کهن در فضاهای عمومی، میتوان این لحظه را فرصت تلقی کرد؛ فرصتی برای عبور از تاریخنویسیهای تکصدایی و گشودن میدان به روی روایتهای مغفول، متکثر و گاه حاشیهنشینشده. این، نه بازگشت به گذشته، بلکه بازیابی تداوم تاریخی است؛ تداومی که تنها از خلال گفتوگو میان لایههای مختلف هویت ممکن میشود.
در عین حال، این نگاه انتقادی به سیاستگذاری نامگذاری بهمعنای نادیدهگرفتن نقش بیبدیل شهدا و ایثارگران در حراست از قلمرو سرزمین به ویژه در طول هشت سال دفاع مقدس نیست. بلکه دعوتی است به دستیافتن به یک توازن، که در آن، روایت ایثار در کنار روایت فرهنگ، دین در کنار خرد، و تاریخ رسمی در کنار تاریخ زیسته، امکان همسخنی یابند. چنین توازنیابی، گامی است در جهت تکوین شهری که نه بازتاب قدرت، بلکه پژواک حافظه، هویت و زیست انسانیِ شهروندانش باشد.