آنچه اهوازیها از شهر خود میخواهند
«اگر بتوانید یک تغییر کوچک در اهواز ایجاد کنید، آن تغییر چیست؟» این پرسشی بود که در صفحه شبکه اجتماعی «شهرخوانی»، از مخاطبان و شرکت کنندگان در جلسات شهری پرسیدیم...

«اگر بتوانید یک تغییر کوچک در اهواز ایجاد کنید، آن تغییر چیست؟» این پرسشی بود که در صفحه شبکه اجتماعی «شهرخوانی»، از مخاطبان و شرکت کنندگان در جلسات شهری پرسیدیم. از آنجا که در سلسله نشستهای شهرخوانی ـ و با هدف بازخوانی رابطهی شهروندان با شهرشان ـ روایتها و دغدغههای شهری محور گفت و گوی شرکتکنندگان است، این پرسش ما با مجموعهای از پاسخهای روشن، کاربردی و در عین حال عمیق مواجه شد. پاسخهایی که حامل نشانههایی از یک گفتمان تازه بودند: گفتمان بازاندیشی در معنای «شهر» و «حق شهروندی».
نخست، رودخانهی کارون، بهعنوان محور اصلی زندگی در اهواز مطرح شد. وقتی چندین نفر جداگانه از لایروبی رودخانه، لمس و تماشای کارون و تبدیل جادهی ساحلی به فضای عمومی حرف میزنند، این بدان معناست که مردم دارند کمکم نگاهشان را به شهر تنها به عنوان مفهومی عمومی تغییر میدهند.
کارون، خط حیات اهواز است. از گذشتههای دور، زندگی، اقتصاد و فرهنگِ شهری، در پیوند با آن معنا گرفته است. و امروز مشاهده می کنیم که احیای کارون برای شهروندان-بخصوص در پاسخهایی که به دست ما رسید- به معنای احیای امید به یک زیست پایدار شهری است.
دوم، تأکید بر کاشت درختان بومی و فضای سبز پایدار در میان پاسخهای مطرح شده زیاد بود. شهروندان به تجربهی زیسته خود از اقلیم سخت اهواز آگاهند و میدانند که کاشت گونههای مقاوم و بومی، تنها راه حفظ زیستپذیری شهرشان است. این درست همان چیزیست که در گفتمان جامعهشناسی شهری با عنوان «تجربهی زیسته در مکان» شناخته میشود؛ یعنی فهم شهر از دل اقلیم و فرهنگ بومی و نه با الگوهای کپی شده از شهرها و اقلیم هایی دیگر.
سوم، مسئلهی فضاهای عمومی و پیادهمحور، بهوضوح در پاسخهایی مانند تبدیل اهواز به «شهر پیادهروها» و «ایجاد میدانهای اجتماعی زیر درختان» دیده میشد. پاسخدهندهها، بازپسگیری فضا از خودرو و بازگرداندن آن به انسان را مطرح کردهاند، بیآنکه زبان فنی یا اصطلاحات تخصصی به کار ببرند. این یعنی مفاهیم پیچیدهای چون «حق به شهر» و «بازآفرینی فضایی»، بیواسطه در زیست روزمرهی مردم جا گرفته است.
در بخش دیگری از پاسخها، برخی شهروندان خواهان حذف یا بازنگری در تقاطعهای غیرهمسطحی بودند که بدون توجه به بستر شهری ساخته شدهاند. این نگاه، با تحولات تازهی جهانی در مدیریت کلانشهرها همخوان است؛ جایی که شهرهای تازهیافتهی جهان، به جای گسترش بیبرنامهی سازههای ترافیکی، بر احیای خیابانهای انسانی و فضاهای پیادهمحور تاکید میکنند. اهواز، برخلاف تهران یا شیراز که هنوز مدل رشد مبتنی بر خودرو را ادامه میدهند، از دل تجربهی سخت خود، دارد به این ضرورت میرسد: شهر را باید به مردم برگرداند.
در ادامهی پاسخها، بارها و بارها نام یک گل تکرار شده بود: گل کاغذی. مردم خواهان کاشت گستردهی آن در خیابانها، بلوارها و حتی روی دیوارهای شهر بودند. ممکن است گل کاغذی، گونهای بومی اهواز نباشد، اما این تکرار و پافشاری بر آن، نشانهی مهمیست از نیاز مردم به رنگ، به تنوع بصری و به زیبایی در دل یک شهر خاکستری و گرم. این میل به رنگ، بازتابیست از یک خلأ عمیق در زیست روزمره. نشانهای از فرسودگی روحی ناشی از تکرار فضاهای بیروح و بیهویت. گل کاغذی حامل نشانهای از «امید» است؛ امید برای شهری که مردم بتوانند در آن چیزهای سادهای مثل رنگ، گل و زیبایی را بیدغدغه ببینند. وقتی مردم اهواز، گل کاغذی را از میان صدها گزینه انتخاب میکنند، در واقع دارند بهزبان خودشان میگویند: ما شهر را برای زندگی کردن و زیبا دیدن میخواهیم. این خواستهها ولو کوچک، در دل خود حامل شناختی عمیق از زیست شهریاند. شناختی که باید جدی گرفته شود، چون از دل تجربهی روزمرهی زیستن در این شهر سر برمیآورد.
البته در میان پاسخ به پرسش ما مواردی مثل ساماندهی وانتبارها، زیباسازی ورودیهای شهر، مدیریت هوشمند پسماند یا کاشت گیاهان پایدار، هم دیده میشد، اما اگر همه را روی یک محور قرار دهیم شاید اغلب خواستها مفاهیم محدودی را طلب کنند: میل به بازگشت نظم به شهر و احساس تعلق و بازگرداندن زیبایی به فضاهای فرسودهی شهری. چیزی که بیشتر به فرآیندهای اجتماعی وابسته است تا مداخلات صرفاً فنی و مبتنی بر تفکر ناپایدار سازهای. مردم، خواهان اصلاحات خُرد اما پیوستهاند، اصلاحاتی که بیش از آنکه فنی و سازهای باشند، اجتماعی و زیستمحور باشند. در مجموع، آنچه از دل این پاسخها بیرون میآید، یک روایت جمعی است از اهواز، افقی تازه از گفتوگو میان مردم و شهر، نشانههایی که آمادهاند تا یک دگرگونی واقعی را رقم بزنند.