جان معدنچیان برای هیچ کس مهم نیست
از صبح که خبر کشته شدن معدن چیان را دیدم حال و روزم دگرگون است. می خواستم در سالگرد شجریان چیزی بنویسم اما دیدم زیادی بی دردانه است. حالم از خودم بهم خورد. من هم در این سال ها به نوبه خودم کم بی اعتنا نبوده ام به اخباری از این دست. در تمامی این سال ها برای اتفاقاتی به مراتب کوچک تر از این، زمین و زمان را بهم دوخته ایم و البته خوب کاری کرده ایم. اصلا قیاس کار بیهوده ای است.
عبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامهنگار:
هرجا ظلم و ستم و نابرابری هست باید فریاد زد اما چیزی که مسلم است این که: ما در مقابل طبقات فرودست کم کاری کرده ایم. احتمالا از ترس این که به چپ بودن متهم شویم و یا از بیم این که طبقه متوسط را که مخاطب اصلی ما هستند از دست بدهیم. علتش هرچه بوده باید به کم کاری خودمان اعتراف کنیم. قرار نبود کار به این جاها برسد. بحث جناحی و سیاسی نمی کنم. از دولت مدعی عدالتخواهی و رسیدگی به محرومان تا دولت سازندگی و توسعه سیاسی، همه و همه، در حق پابرهنه ها و گرسنه ها اجحاف کرده اند. البته که بعضی از دولت ها بی آن که شعار مردم فریبانه سر بدهند تورم را به جایی رساندند که فشار کمتری متوجه اقشار فرودست بشود اما در کل کسی برای بچه های اعماق کاری نکرد. کسی در مناسبات سیاسی و اجتماعی آن ها را به حساب نیاورد. فقط در ایام انتخابات چند شعار دادیم و والسلام.
چند بار دیگر بچه های مردم باید گرفتار بلایای طبیعی و غیرطبیعی بشوند تا بفهمیم آن ها هم مثل هر آدم دیگری حق حیات دارند؟کدام یک از ما حاضریم یک ساعت جای آن ها باشیم؟ چند معدن دیگر باید روی سر زحمت کش ترین هم وطنان ما آوار شود تا به یک ایمنی معمولی و استاندارد برسیم؟ آخرین باری که معدنی فرو ریخت گفتند تمام جان باختگان بیش از ساعت موظفی شان زیر زمین و بی اکسیژن کافی در حال کار بودند. چه شد؟ پیگیری آن پرونده ای که قرار بود مقصران شناسایی شوند و محاکمه شوند چه شد؟ چون این مردم بی گناه و بی پناه رسانه ای ندارند و کسی نیست صدا و سیمای آن ها را به گوش همگان برساند باید هر بلایی سرشان آورد؟ آن ها تنهاترین مردم روی زمینند. جان آن ها برای هیچ کس مهم نیست. نه برای کارفرمایان سرمایه داری دولتی. نه برای رانت خواران چپ و راست. نه برای توئیت بازان پروژه بگیر و نه برای قلم زنان شکم سیر. همه چیز در اعلام رسمی دو سه روز عزای عمومی محلی و چند استوری سانتی مانتال خلاصه می شود و دوباره ما می مانیم و همین روزمرگی سفیهانه ای که مدام تکرارش می کنیم. دو باره ما می مانیم و همین دعواهای بیهوده ای که رزق و روزی ماست.
خداوند لعنت کند کسانی را که تا اسم کارگر و دستمزد ناچیز آن ها به میان می آید فریاد برمی آورند که: آهای کمونیست ها! آهای اسلام چپ زده! آهای سوسیالیست های روسی! کاری کرده اند که حتی نظامی که قرار بود در آن پابرهنه ها ولی نعمت باشند از ساختن یک برنامه تلویزیونی در باره کارگر می هراسد. سخن گفتن از سندیکاهای کارگری بلافاصله به مسائل امنیتی پیوند زده می شود و هرگونه شعر و شعاری که به فقر و محرومیت و گرسنگی اشاره ای کند پیشاپیش با انواع اتهامات روبرو می شود. چنان می گویند چپ ها مقصر اوضاع کنونی اند که اگر هرکس نداند گمان می کند در تمامی این سال ها ارنستو چه گوارا وزیر اقتصاد و یا رئیس بانک مرکزی بوده و فیدل کاسترو ریاست قوه مجریه را عهده دار. جمع کنید این بساط ریاکاری و دروغ پردازی را. اصلا چپ ها و کمونیست ها مسئول همه نابسامانی های جهان اما به من بگویید در کدام کشور سرمایه داری و یا سوسیالیستی جان انسان این قدر بی مقدار است؟ در کجای جهان بیماری را که پول دوا و درمانش را ندارد در بیابان رها می کنند؟ در کجای جهان در مقابل کشته شدن ده ها انسان خاموش می نشینند و هیچ وقت مقصران مرگ آن ها را به مردم معرفی نمی کنند؟ در کجای جهان یک فاجعه بارها و بارها به یک شکل اتفاق می افتد و هیچ کس چاره ای نمی اندیشد؟ می توان همه این حرف ها را با گوش سیاست و یا همین شعارهای معمول و مرسوم روزمره شنید و نویسنده را به هرچیزی متهم کرد. مهم نیست. اما امیدوارم شخص آقای پزشکیان و عده ای از دوستان نزدیکش که با نهج البلاغه انس دارند عدالت را جدی تر از شعارهای انتخاباتی بگیرند و از یاد نبرند قول آن جان جهان را که فرمود: فرصت ها هم چون ابر می گذرند. اگر کار امروز را به فردا نیندازند و بی هراس از گردن کلفت های با نفوذ، همین فاجعه را جدی بگیرند و حقیقتا پیگیر عوامل و مقصرانش باشند شاید بتوان امید داشت که دیگر شاهد چنین فجایعی نباشیم وگرنه باید فاتحه همه چیز را خواند.
منبع: روزنامه هم میهن
منبع:
روزنامه هم میهن