سندروم شمال

در فرهنگ ژاپنی، پاریس شهری آرمانی تصویر شده است، نماد مدرنیته اروپایی، نظم، تمیزی، شیک‌پوشی، آداب‌دانی پاریسی و شکوه معماری، همه آن چه «برند پاریس» را در دنیای گردشگری، خرید و مد در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم ساخت و آن را تا این زمان تداوم بخشید. اما وقتی پای گردشگران ژاپنی به پاریس می‌رسد با شهری کاملا متفاوت روبه‌رو می‌شوند: بی‌نظم، شلوغ، نه چندان تمیز و پر از مهاجر و با فرور یختن تصویر آرمانی مشوق ذوق و شور سفر به این شهر و مواجهه با واقعیت تلخ پاریس به یکباره دچار «شوک فرهنگی» می‌شوند و هر سال تقریبا ۲۰ نفری از آنها کارشان به فروپاشی روانی می‌رسد و نیاز به درمان و رسیدگی جدی پیدا می‌کنند.

سندروم شمال
در فرهنگ ژاپنی، پاریس شهری آرمانی تصویر شده است، نماد مدرنیته اروپایی، نظم، تمیزی، شیک‌پوشی، آداب‌دانی پاریسی و شکوه معماری، همه آن چه «برند پاریس» را در دنیای گردشگری، خرید و مد در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم ساخت و آن را تا این زمان تداوم بخشید. اما وقتی پای گردشگران ژاپنی به پاریس می‌رسد با شهری کاملا متفاوت روبه‌رو می‌شوند: بی‌نظم، شلوغ، نه چندان تمیز و پر از مهاجر و با فرور یختن تصویر آرمانی مشوق ذوق و شور سفر به این شهر و مواجهه با واقعیت تلخ پاریس به یکباره دچار «شوک فرهنگی» می‌شوند و هر سال تقریبا ۲۰ نفری از آنها کارشان به فروپاشی روانی می‌رسد و نیاز به درمان و رسیدگی جدی پیدا می‌کنند. 

حتی سفارت ژاپن در پاریس خط تلفن ویژه‌ای برای گردشگران ژاپنی دارد که در صورت مواجهه با چنین تروما و مسائلی سریعا تماس گرفته تا کارکنان سفارت به مشکل هموطنانشان رسیدگی کنند. این رویداد به «سندرم پاریس» شهرت دارد.

شمال ایران هم برای طبقات بالا و متوسط مدرن ایرانی از اعتبار و شهرت بالایی برای گردشگری و تفریح برخوردار بوده است. پس از ساخت جاده چالوس و برنامه دولت پهلوی اول برای احداث هتل‌ها و امکانات توریستی متناسب با سیاست فرهنگی دولت آن زمان در شمال ایران رفته رفته شمال و «سفر فراغتی» بدل به یک عادت فرهنگی و بخشی از سنت زندگی مدرن ایرانی به‌ویژه تهرانی‌ها شد .

شعر و آواز، فیلم و داستان هم به کمک آمدند تا به تدریج شمال به عنوان یک مقصد گردشگری ملی شکل بگیرد و برند «شمال» ساخته شود. کار به جایی رسید که شمال صاحب رسانه‌ای اختصاصی با عنوان «رادیو دریا» شد که برای مسافران تابستانی این خطه برنامه‌های شاد‌ و آواز ویژه گردش و تفریح پخش می‌کرد. دولت وقت در دهه ۱۳۴۰ در منطقه فرح‌آباد زمین‌های زیادی را برای ساخت ویلاهای دولتی اختصاص داد و به دستگاه‌ها و وزارتخانه‌های مختلف از وزارت کشور گرفته تا دانشگاه تهران بخشید تا در آنها امکانات اقامتی و تفریحی برای کارمندان خود بسازند و به این ترتیب جاده پلاژ شکل گرفت که هنوز هم به همین نام شناخته می‌شود. البته در این اقامتگاه‌های دولتی مردم عادی را راه نبود، سنتی که اکنون هم به سختی رعایت می‌شود. ویلاها و امکانات دولتی بخش قابل‌توجهی از سواحل شمال در استان‌های مازندران و گیلان را انحصاری کرد و سوای چند هتل معروف و گران‌قیمت فضای زیادی برای مردم عادی باقی نماند. طبقه مرفه هم که ویلاهای بزرگ و با شکوه خود را داشتند و بی‌نیاز از ویلاهای دولتی و اندک سواحل عمومی به نسبت شلوغ بودند.

فرح آباد شمال قبل از انقلاب

با این حال هنوز شمال به سبب اندک بودن کسانی که امکان سفر به آنجا را داشتند مساله حاد چندانی نداشت و مسافرت به آنجا عموما خاطرات خوشی را برای مسافران رقم می‌زد.

با وقوع انقلاب اسلامی با توجه به سیاست‌های سختگیرانه نسل اول رهبران انقلابی و جوانان مذهبی به قدرت رسیده، برای چند سالی سنت شمال رفتن تقریبا به محاق رفت اما با گذشت زمان و پس از پایان جنگ تحمیلی و روی کارآمدن دولت معروف به سازندگی و شکل‌گیری فضای پساانقلابی، موضوع گردشگری، مصرف و سنت شمال رفتن بار دیگر زنده شد و به عنوان یک سیاست مهم دولت مطرح گردید، موضوعی که در دولت اصلاحات هم به شکلی جدی دنبال می‌شد. جزیره کیش هم رونقی دوباره یافت و به عنوان مقصدی برای سفر تفریحی و خرید تعریف شد.  با تغییر طبقاتی جامعه پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران و برنامه‌های دولت برای همگانی‌سازی کالاهای خصوصی به‌ویژه خودرو همزمان با توسعه شهرنشینی و افزایش جمعیت شهری کشور، بخش‌های قابل‌توجهی از جامعه که تا پیش از این داشتن خودروی شخصی را آرزویی محال تصور می‌کرد، در دوران رونق اقتصادی کشور به‌ویژه در دهه‌های هفتاد و هشتاد و تا نیمه دهه نود، صاحب خودرو و در نتیجه امکان به جاده زدن و «سفر شخصی»  پیدا کرد.

با این حال متناسب با این شرایط، زیرساخت‌ها و روساخت‌های سفر توسعه چندانی پیدا نکرد، تقویم گردشگری ملی پدید نیامد، زیرساخت مهم ریلی پیشرفت نکرد و به‌روز نشد و اتصال آن با برنامه‌های سفر تفریحی صورت نگرفت و متنوع‌سازی و غنی‌سازی فرهنگی برنامه‌های سفر به‌ویژه به مناطق شمال به معنای پیوند میان طبیعت، تاریخ، اقتصاد و فرهنگ بومی انجام نگرفت. اکنون شمال زیربار فشار مسافر اضافی به‌ویژه در ایام تعطیلات غالبا با بی‌نظم و توسعه نیافتگی زیرساختی به تدریج از مقصدی رویایی به تجربه‌ای آمیخته با رنج و گرفتاری چه برای گردشگران و چه برای بومی‌ها تبدیل می‌شود. اتفاق دو هفته گذشته و قفل شدن ترافیک، نبود بنزین و گرفتاری نزدیک به ۳۰ساعته بسیاری از کسانی که قصدشان فقط انجام یک سفر فراغتی بود شاید درس عبرتی باشد برای سال‌ها بی‌توجهی و حتی خصومت با سفر تفریحی، این در حالی است که چنین سفری بخشی مهم از زندگی مدرن است و نقش اساسی در توسعه اقتصادی و اجتماعی مناطق گردشگری و در سطح کلان، کشور دارد.

کافی است به کشور همسایه، ترکیه، نگاه کنیم تا ابعاد و ارزشمندی بهره‌گیری ترک‌ها از اقتصاد گردشگری را در رونق بخشی به اقتصاد محلی و ملی و بسط روابط بین‌المللی ترکیه و تبلیغ جهانی آن درک شود. شاید تجربه گرفتار‌شدگان در ترافیک شمال و قحطی سوخت و نان چیزی معادل همان سندرم پاریس ژاپنی‌ها باشد که در کشور ما گریبان هموطنان خودمان را گرفته است. تکرار چنین وضعیتی می‌تواند حتی منجر به مساله «سفر ترسی» یا فوبیای سفر شود و همین اندک مایه دلخوشی و فراغت را هم از بسیاری ایرانیان امروزی دریغ کند. بازدید میدانی ساده از برخی سواحل عمومی شمال نشان‌دهنده وضعیت اسفناک مسافران عادی است، در کمبود جا و امکانات، شرایط اقامت آنهایی که نه ویلای شخصی و نه امکان بهره‌مندی از ویلاهای دولتی را دارند، بیشتر شبیه آوارگان است. یک فضای محدود دو سه مترمربعی برای نصب چادر مسافرتی در محیطی بسیار شلوغ، قیمتی در حدود ۵۰‌هزار تومان دارد و آلاچیق تا ۵۰۰‌هزار تومان هزینه روزانه روی دست مسافران عموما کم‌درآمد می‌گذارد. پرداخت چنین پول‌هایی در شرایطی صورت می‌گیرد که اقامتگاه‌های گردشگران از کیفیت لازم برخوردار نیست و می‌توان صف‌های طولانی را برای دستشویی‌هایی نه چندان بهداشتی و سکوی‌های ظرفشویی دید، محیط عمومی هم با تذکرات مکرری که از بلندگوها پخش می‌شود یادآور شرایط اردوگاهی است. شاید بیشتر کسانی که به چنین سفرهایی می‌آیند و این شرایط خفت‌بار را تحمل می‌کنند چون چاره‌ دیگری پیش‌روی خود ندارند، دم فرو می‌بندند و کوتاه می‌آیند و گله و شکایتی هم نمی‌کنند. اما این به معنای برداشتن بار مسوولیت از دوش مقامات مرتبط با این حوزه در وزارتخانه‌هایی چون گردشگری، راه و شهرسازی و دستگاه‌هایی چون فرمانداری‌ها و شهرداری‌ها و دهیاری‌ها نیست.

گردشگری یک فرصت برای توسعه اقتصادی و اجتماعی است، سیاستگذاری‌‌‌های درست و برنامه‌‌‌های دقیق، گردشگری را بدل به امکانی برای تبادل فرهنگی و شناخت بهتر آدم‌‌‌ها نسبت به همدیگر می‌کند و می‌تواند پرورش دهنده هویت ملی و تقویت خانواده‌گرایی باشد. اما همه اینها نیازمند دانش، تعهد و سرمایه‌گذاری است که به نظر می‌رسد سال‌هاست از این بخش دریغ شده است. شمالی‌ها اکنون بیشتر خام‌فروشی می‌کنند، زمین‌های زراعی آبا و اجدادی را به ثمن بخس واگذار می‌کنند و بساط املاکی‌ها و ساخت‌وساز ویلا رونق دارد اما چنین تکاپوهایی فقط برای عده‌ای محدود سود دارد و مصیبت فشار گردشگران بر زیرساخت‌ها و امکانات محدود، همه مردم شمال را گرفتار می‌کند و موجب «گردشگرهراسی» می‌شود. خوب است دولت جدید هرچه زودتر بسته‌های سیاستی خود را برای بهبود اوضاع گردشگری کشور اعلام کند.

منبع: دنیای اقتصاد

 

 

دیدگاه شما
منتخب سردبیر