تندوروها و زمینخوارها: حمله به بنیاد شهر!
این کلاهی است که شبهعلم بر سر مردم میگذارد و کلاهی که زمینخوار بلافاصه از سر مردم برمیدارد. اراضی الحاق شده جهش تولید مسکن را از هر طرف که نگاه کنید تا همین حالا چند برابر نیاز است. هنوز برنامه هفتم شروع نشده بیش از یک سوم تعهد 330 هزارهکتاری الحاق شده است. وزارتخانه فعلی هم ناچار از اجرای قوانین است. ولی تا به حال تنها حدود 1.7 میلیون نفر واجد شرایط ثبت نام کرده اند و کمتر از یک میلیون نفر افتتاح حساب! اقلاً بیش از 2 میلیون از این 4 میلیون مسکن تا همین حالا هم مشتری ندارد. ولی این دلیل نمیشود که نمایندۀ جوان غضب نکنند که چرا ثبت نام جدید نمیکنید! دیگر چه کسی را؟

چندسالی است با گروهی تازه قدرتیافته و عمدتاً جوان خام روبهرو هستیم که با بازی میان دانشگاه و حوزه، شبهعلم و شبهفقهی عجیب دست و پا کردهاند. ظاهراً دکتر و دانشگاهی و یا حوزی هستند ولی نه حوزوی سر از حرف آنان درمیآرود و نه دانشگاهی. دانشگاهیانشان پیش حوزویها که می روند کانت و هگل را هجی میکنند ولی برای دانشگاهیان دیگر تعویذ و اورادی میخوانند که عرب و عجم از فهمشان قاصر میماند. حوزویان آنها هم به قول یک استاد فرزانه هنوز فقه و اصول تمام نکرده، همین که لباسشان را تحویل گرفتند از حوزه بیرون آمدهاند که جهان را اسلامی کنند از علوم انسانی تا شهرسازی و به تازگی هم مراسم حج.
فکر کنم در خبرگزاری ایبنا خواندم که گروهی نزد استاد علامه جوادی آملی رفته بودند که میخواهیم حکمت متعالیه را در سیاست خارجی جاری کنیم! البته که استاد با لحن لیّن فرستادشان دنبال کارشان. ولی این فریاد را هم سر داد که عرصه سیاست خارجی جای بحث از وجود و ماهیت نیست. البته به قول دکتر رفیعپور، شاید ماییم که نمیفهمیم و آنها میدانند. الان هم لابد عراقچی و ویتکاف مشغول مناظره غیرمستقیم آرای توماس آکویناس و صدرالمتألهین هستند. ترامپ هم شاید از فلسفۀ هستهای به فلسفۀ وجود پی برده که این قدر ذوق کرده. خدا به ما هم بصیرت بدهد.
حالا دامن فعالیت این شبه عالمان ظاهراً از دانشگاه و علوم انسانی و پزشکی و سیاست خارجی به مسکن و شهرسازی رسیده و هر از چند وقتی بنیان آن را با چهار عمل اصلی مورد حمله قرار میدهد و بعد از آن هم به کل اراضی ملی! انگار که در بنگاه نشسته باشند، کل اراضی ملی کشور را که مال من و شماست، زمینی قابل معامله فرض میکنند و با جمع و تفریق ثابت میکنند (البته به خودشان) که کشور تا دلمان بخواهد جا دارد که ببریم زیر ساخت، بلکه جمعیت هم انفجاری زیاد شود. خدا روزیرسان است، چه نیازی به مرتع برای پروش دام و چه نیازی به کشاورزی برای تولید غذا برای همین جمعیت فعلی، چه نیازی به کوه و رودخانه و چشمه و جنگل. ای کاش بفهمیم که طبق علم و دین اینان، چرا شهر اسلامی باید مثل شهرهای قوم عاد و ثمود هر کوه و تپه و مزرعه و مرتعی را زیر ساخت ببرد و اثری از نشانههای خدا به جا نگذارد؟ حتی ظاهراً شهرهای تاریخی خودمان را هم اسلامی نمیدانند که حریم آب و خاک و طبیعت را حفظ میکرد. این طلاب- دکترهای خودخوانده چند وقتی است هر جا از تاکسی تا تلویزیون مینشینند کشفیات خود را تبلیغ میکنند که گستردن دامنۀ شهرها خیلی هم ارزان است! اصلاً خود مردم میسازند. آنچنان تبلیغ کردند که تکنوکراتی مثل قالیباف هم باورش شد یا شاید هم فکر کرد که مردم باورشان شده. گرفت و خودش هم پرداختش کرد و تبدیل کرد به شعار تبلیغاتی و البته رایش بیشتر نشد که کمتر هم شد. مردم هر وهمی را قبول نمیکنند، حتی از دهان شهردار سابق تهران.
هر چه هست ظاهراً همین شبهعلم مبنای قوانین عجیب و غریبی شده که برخی تصویب هم شد و معلوم نیست سرزمین را به چه سمتی ببرد. بارها عدد و رقم و استدلال آوردهایم و آوردهاند که چه ویژهخوارانی از حراج اراضی ملی بهرهمند خواهند شد که احتمالاً پیشتر از قانوننویسان برای معامله اراضی دور کشور راه افتادهاند. قانون جهش تولید مسکن می تواند یک مجرای دستاندازی به اراضی ملی باشد. بندهای مرتبط با زمین و واگذاری زمین از چهار مورد عمدتاً جزیی برنامه چهارم به بیش از 20 مورد در برنامه هفتم رسید که فقط یکی از آنها همان بند معروف الحاق 330 هزار هکتاری بود. جوان کردن جمعیت با تشویق هم خود قانون دیگری دارد که به جای پوشک و شیر خشک و مهد کودک و مدرسه، به مادر و پدر بچه زمین میدهد. البته که مجلس هم گاهی مقاومت کرده. در مجلس پشین طرحی را به قید دو فوریت آورده بودند که به گفتۀ نوری قزلجه (که آن موقع هنوز نماینده بود) میتوانست ثلثی از اراضی کشاورزی کشور را به باد دهد. افکار محیرالعقول دیگری که اصلاً تبدیل به طرح هم نمیشوند به کنار.
اگر علمی در میان بود میگفت که 60 درصد ایران بیابان و بخش عمدۀ باقیماندۀ آن کوهستان و بخش کمی مراتع و اراضی کشاورزی است و تعرض به آنها باعث نابودی منابع آب و غذا و گرسنگی یک ملت خواهد شد. همین حالا فقط قیمت نان را با قبل مقایسه کنید. علم جسارتاً میگوید که بخش مهمی از اراضی ایران به خاطر ندانمکاری امثال این جماعت گرفتار فرونشست شده و قابل ساخت و گاهی کشاورزی هم نیست؛ که بحران کمآبی داریم و مصرف آب حیاطهای تکواحدی و تامین آب فضای سبز شهرهای کمتراکم و پهناور همهجا از عهده طبیعت خشک ایران برنمیآید؛ که اتلاف انرژی در شهرهای کمتراکم بالاست و شرایط انرژی ما ناتراز؛ که در شهرهای موهومی این جماعت روزانه چقدر بنزین باید صرف رفت و آمد بشود چون در این شهرهای بیدر و پیکر حملونقل عمومی صرفه اقتصادی و فنی ندارد. حتی با چهار عمل اصلی هم میشود فهمید که چقدر از عمر کسانی که با این شبهعلم به بیابانها و مراتع اطراف شهر رانده میشوند در ترافیک هر روزه تلف خواهد شد و همین الان هم میشود. معادل اقتصادی آن عمر با یک ضرب و تقسیم ساده برای یک خانواده چهارنفره در شهر پرند تهران در طول سی سال معادل چندده میلیارد تومان خواهد شد.
این کلاهی است که شبهعلم بر سر مردم میگذارد و کلاهی که زمینخوار بلافاصه از سر مردم برمیدارد. اراضی الحاق شده جهش تولید مسکن را از هر طرف که نگاه کنید تا همین حالا چند برابر نیاز است. هنوز برنامه هفتم شروع نشده بیش از یک سوم تعهد 330 هزارهکتاری الحاق شده است. وزارتخانه فعلی هم ناچار از اجرای قوانین است. ولی تا به حال تنها حدود 1.7 میلیون نفر واجد شرایط ثبت نام کرده اند و کمتر از یک میلیون نفر افتتاح حساب! اقلاً بیش از 2 میلیون از این 4 میلیون مسکن تا همین حالا هم مشتری ندارد. ولی این دلیل نمیشود که نمایندۀ جوان غضب نکنند که چرا ثبت نام جدید نمیکنید! دیگر چه کسی را؟ چرا باور نمیکنید که قانون شما ایراد داشته. البته شاید هم طبق علوم اینان این چهار میلیون مسکن لزوماً متعلق به بشر نیست و کائنات دیگری مشغول ثبت نام هستند که علم ما به آن قد نمیدهد. برای زمینخوار هم که ساخت مسکن مهم نیست، تملک اراضی ملی اولویت دارد.
یادداشت امیر شفیعی، پژوهشگر برنامه ریزی شهری
بخش مسکن برنامه هفتم و ضرورت ارایه لایحه اصلاحیاستیضاح وزیر راه و شهرسازی در حالی در جریان است که موضوع مسکن هم در متن درخواست استیضاح ... به عنوان عدم اجرای درست کمی و کیفی بخش مسکن برنامه هفتم و سایر تکالیف قانونی، موضوع کلیدی بوده است و هم از این جهت که برخی از نمایندگان پیشران این استیضاح مدعی ایدههای تحولآفرین در حوزة مسکن بودهاند.. گروهی که مسئول تدوین این بخش از برنامه بودهاند که هم بیشتر تخصصشان معماری با تفسیری خاص از معماری اسلامی بوده و نه متخصص مسکن هم از نظر فکری حقیقت را نزد خود منحصر میدانستهاند و درباره دیگران قائل به تئوری توطئه بودهاند تا جایی که محمدمنان رییسی در یک مصاحبه صراحتا غالب کارشناسان وزارت راه و شهرسازی را دارای «مغز و فکر خراب» میداند...
این تندروها و آن زمینخواران ممکن است اهداف مختلف داشته باشند ولی اتفاقاً هر دو مخالف علم هستند و البته اگر وزیر راه و شهرسازی منتخب کارگروه تخصصی انتخاب وزرا باشد و سلسله مراتب اداری را طی کرده و دارای تخصص مرتبط هم باشد که شرایط سختی خواهد داشت، از وعدۀ استیضاح پیش از رای اعتماد و تحقیق و تفحص از کار شروع نشده و حمله بعد از انفجار بندر. زن بودن را هم که رویشان هم نمیشود بیاورند. بیشتر مواردی که آوردهاند را میشود تقریباً به هر وزیر راه و شهرسازی تاریخ گره زد. باقی موارد هم در قیاس با دولت قبل ناوارد به نظر میرسد، حتی در شناسایی واحدهای خالی عملکرد گویا چند برابر کل دولت قبل هم بوده. با این وجود وزیر دارای علم و مخالف شبهعلم ظاهراً تهدید است.