3 توصیه مهم به پزشکیان در آستانه اولین نشست خبری رئیس جمهور
آقای پزشکیان، در مقام رئیسجمهور قرار است با رسانهها به گفتوگو بنشیند؛ امری که دیرتر از روال معمول رؤسای جمهور قبلی انجام میشود که معمولا چند روز یا حداکثر یکی، دو هفته پس از انتخابشدن انجام میشود.
روزنامه شرق
1- دولت چهاردهم فاقد گفتار مشخصی است و تنها مبنای بهاصطلاح انسجامبخش درونی آن «برنامه هفتم پیشرفت» است که به اعتقاد اکثر کارشناسان اقتصادی، غیرمنسجمترین برنامه توسعهای پس از انقلاب است؛ برنامهای که «نیازمند تدوین 200 آییننامه و دستورالعمل و سند است که صدتایش باید در همین سال اول انجام شود» تا وارد فاز اجرا شود.
اینکه در همین چند روز اخیر سخنان مبهمی از رئیس و اعضای دولت ازجمله: «انتقال پایتخت از تهران»، «غیرقیمتی بودن حل مشکل بنزین»، «در اولویت بودن مسکن دهکهای یک تا سه» و «سهیمشدن مدیران بنگاههای دولتی در سود و زیان بنگاهها» و... میشنویم، بیانگر این ضرورت و فقدان نگاه کلان حول یک گفتمان مشخص در دولت است که تا رسیدن به آن، گفتوگو با مردم در سطح و در قالب یک مباحثه باقی میماند و تبدیل به همفکری و همکاری مشترک نمیشود.
2- اما این مشکل در لایه عمیقتر برآمده از یک معضل تاریخی است که در طی چند دهه و شاید قرن اخیر، گفتوگوی دولت با مردم را به امری سخت و بعید تبدیل کرده است. آن معضل تاریخی فقدان «نظریه دولت» متناسب با خصوصیات اقتصادی و اجتماعی کشور یا به تعبیر دیگری «ساخت قدرت تامه»ای است که برخلاف همتایان اروپایی خود نتوانسته دولت ملی مدرن مبتنی بر حقوق اساسی مردم و توسعه اقتصادی به شیوه سرمایهدارانه را سامان دهد. فرایندی که تلفیقی بوده است از برخی مبانی اقتصاد مدرن نظیر سرمایهگذاری صنعتی و اصلاحات اقتصادی ارضی، مالی، بوروکراتیک و حقوقی در کنار ایجاد انحصار در برخی منابع اقتصادی و خارجکردن آنها از دایره رقابت، هزینه نظامی گسترده، تسلط ملاحظات سیاسی بر ملاحظات اقتصادی و صرف هزینههای غیرمولد و...
نتیجه آنکه حوزه اجتماعی در حوزه سیاسی و دولتی فربه حل شده است و تصمیمگیری در خرد و کلان امور زیر سلطه دولت (در معنای حکومت) قرار گرفته است. با وقوع انقلاب در این ساخت نوعی گسست و شکست ایجاد شد و دوگانگی یا ساخت دوگانه قدرت در قالب نهادهای انتصابی و انتخابی پدید آمد که یک سو تأمینکننده کالای عمومی بوده (امنیت، حقوق مالکیت و دیگر حقوق و آزادیهای اساسی، ثبات اقتصاد کلان و...) و تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجی و داخلی و سیاستهای کلان اقتصادی و قوه قضائیه و... را در اختیار داشته و سوی دیگر یعنی «دولت» عمدتا امور اجرائی را عهدهدار و نمایندگیکننده دستگاه بوروکراتیک بوده است. دستگاهی که به سبب نقش بسیار اندک در عرضه کالای عمومی، رو به مداخلهگری در عرضه کالای خصوصی آورده و مثلا سعی کرده با قیمتگذاری در نرخ کالاها و خدمات، ارز، انرژی و... و راهاندازی انواع نهادهای مداخلهگر اعم از سازمانهای تعزیراتی و حمایتی و بهاصطلاح رقابتی، سهمی از قدرت را مال خود کند. فرایندی که به سبب ایجاد تعارضات مختلف در درون ساختار قدرت و جداافتادگی از جامعه، به ناترازیهای عظیم در بودجه و ارز و انرژی و صندوقهای بازنشستگی و نظام بانکی و... انجامیده است.
3- شعار «وفاق ملی» بهعنوان شعار اصلی دولت به نظر میرسد آشتیدادن این دو سویه و درهمآمیختن نهادهای انتخابی و انتصابی و یگانهسازی قدرت و ایجاد دولت مدرن در چارچوب ساختار حقوقی موجود است. تلاشی که از طریق نظریه داگلاس نورث «گذار غیرخشونتآمیز به توسعه از مسیر تبدیل رانتهای غیرمولد به مولد» پیش برده میشود. نظریهای که طبق آن «جوامع با دسترسی محدود به حقوق مالکیت و قانون» طی مراحلی سهگانه (شکننده، پایدار، بالغ) به «جوامع با دسترسی همگانی به قانون» تبدیل و در این مسیر نهادهای مختلف (قوانین و مقررات، سازمانها و مؤسسات و...) و سازماندهیها و غیرشخصیشدن روابط و... ساخته و پرداخته میشوند و با ایجاد نظم و پایدارسازی سیاسی، رشد اقتصادی بهتدریج تحقق مییابد.
به نظر میرسد مشکل آن است که نسبت این نظریه با کنشگران و جنبشهای اجتماعی و دموکراسیخواهانه و مطالبات صنفی و سیاسی و... مشخص نیست، البته هستند کسانی که نه چند دهه، بلکه چند قرن عقبرفتن در تاریخ را تجویز میکنند: «من الگوی حکومت صفویه را به دوستان اصلاحطلب خود برای توانمندسازی جامعه و کارآمدسازی حکومت پیشنهاد میدهم که یک الگوی جهانی است» (احمد میدری- جلسه کسب رأی اعتماد) و به این سؤال پاسخ نمیدهند که در تحلیلشان جایگاه «مردم» و «نهادهای سیاسی و مدنی» و «افکار عمومی» و... که از ارکان جهان امروزند و در آن گذشتههای تاریخی معنا و مفهومی نداشتهاند، کجاست؟