آموزش شهروندی؛ پیششرط تحقق مشارکت در طرحریزی شهری نوین ایران
مشارکت، پیش از آنکه سازوکاری فنی در فرآیند تهیه طرحها باشد، برآمده از بلوغ شهروندی است. همانگونه که آمارتیا سِن، اقتصاددان و نظریهپرداز توسعه انسانی، بر آن تأکید دارد، «آموزش شهروندی» کلید باز کردن قفل توسعه مشارکتی است. با این حال، در فضای برنامهریزی شهری ما، هنوز مشارکت بیش از آنکه تجربهای زیسته باشد، یک مفهوم آییننامهای است که ناگهان از دل شرح خدمات بر سر فرآیند طرحریزی نازل شده است.
اتحول در نظام برنامهریزی شهری ایران با مصوبه «چارچوب راهنما و شرح خدمات تهیه طرح های جامع شهری با نگرش و روش نوین» شورایعالی شهرسازی و معماری در تاریخ 04/05/1400، نقطه عطفی در گذار از نگاه کالبدی به سوی رویکردهای ارتباطی، راهبردی و مشارکتی به شمار میرود. برای نخستینبار، مشارکت مردمی و حضور ذینفعان در فرآیند طرحریزی، نه یک انتخاب اخلاقی بلکه الزامی نهادی تلقی شده است. اما پرسش بنیادین اینجاس:
ما چه زمانی فرهنگ مشارکت و مشارکتپذیری را آموختهایم؟
و کِی تجربهای از مشارکت واقعی، آگاهانه و مؤثر در تصمیمسازیهای شهری داشتهایم؟
واقعیت آن است که مشارکت، پیش از آنکه سازوکاری فنی در فرآیند تهیه طرحها باشد، برآمده از بلوغ شهروندی است. همانگونه که آمارتیا سِن، اقتصاددان و نظریهپرداز توسعه انسانی، بر آن تأکید دارد، «آموزش شهروندی» کلید باز کردن قفل توسعه مشارکتی است. با این حال، در فضای برنامهریزی شهری ما، هنوز مشارکت بیش از آنکه تجربهای زیسته باشد، یک مفهوم آییننامهای است که ناگهان از دل شرح خدمات بر سر فرآیند طرحریزی نازل شده است.
وقتی بهیکباره در میانه تدوین طرحهای جامع شهری، از مردم و مدیران میخواهیم که در تصمیمسازی سهیم شوند، درحالیکه پیشتر نه فرهنگ مشارکت را تمرین کردهاند و نه بستر اعتماد متقابل شکل گرفته است، نتیجه چیزی جز مشارکت صوری و ابزاری نخواهد بود. در چنین شرایطی، تحقق مشارکت مؤثر، نیازمند بازنگری جدی در «زیرساختهای نرم» توسعه شهری است؛ یعنی نظام آموزش، رسانههای محلی، نهادهای مدنی و بهویژه آموزش شهروندی در سطوح پایه.
اکنون که طرحهای جامع شهری با رویکرد نوین فرصتی دوباره برای اصلاح مسیر فراهم کردهاند، باید این فرآیند را نه صرفاً بهعنوان ابزار تولید طرح، بلکه بهمثابه فرآیند آموزش جمعی دید؛ جایی که شهروندان، کارشناسان و مدیران شهری در تعامل مستمر، به فهم مشترکی از آینده شهر دست یابند.
بااینحال، نباید از حلقه دیگر این زنجیره غافل شد: آموزش مشارکتپذیری در سطح مدیران شهری. زیرا هنوز میان «درک مدیران از مشارکت» و «مشارکت واقعی و مؤثر» شکاف عمیقی وجود دارد. تا زمانی که مدیران، مشارکت را تهدیدی برای اقتدار تصمیمگیری تلقی کنند، نه تمرین مشارکت مردمی و نه آموزش شهروندی به ثمر نخواهد نشست.
بهبیان دیگر، برنامهریزی شهری نوین در ایران، بیش از آنکه به ابزار و مدلهای فنی نیاز داشته باشد، به تحول فرهنگی در ساحت آموزش شهروندی و مدیریتی محتاج است؛ تحولی که بدون آن، هرچند در شرح خدمات طرحها از مشارکت بسیار گفته شود، اما در میدان عمل، همچنان «شهروند» تماشاگر تصمیمها باقی خواهد ماند، نه شریک در ساختن آینده شهر.