رقص با بحران؛ شهرهای بیدفاع از منظر تاریخ و نظریه شهری
تجربه تجاوز دشمن خارجی به کشور نشان داد که نه تنها تهران، بلکه بسیاری از کلانشهرهای کشور در برابر بحرانهای گوناگون - از حملات نظامی و تروریستی گرفته تا زلزله، جنگ سایبری و فروپاشی زیرساختی - دارای آسیب پذیری بالا هستند و میتوان آن ها را مصداق هایی از “شهر بیدفاع” دانست. کمبود زیرساختهای بنیادین برای دفاع غیرنظامی، نبود طراحی شهری تاب آور، و گسست عمیق میان فلسفهی گسترش شهری و مدیریت بحران، کلان شهرهای ما را در موقعیت هشدار قرار داده است. این آسیبپذیری تنها یک نقص فنی یا مهندسی نیست، بلکه بحرانی در «قرارداد اجتماعی نانوشته» میان شهروند و مدیریت شهری است...

اختصاصی روزنآنلاین؛ تجربه تجاوز دشمن خارجی به کشور نشان داد که نه تنها تهران، بلکه بسیاری از کلانشهرهای کشور در برابر بحرانهای گوناگون - از حملات نظامی و تروریستی گرفته تا زلزله، جنگ سایبری و فروپاشی زیرساختی - دارای آسیب پذیری بالا هستند و میتوان آن ها را مصداق هایی از “شهر بیدفاع” دانست. کمبود زیرساختهای بنیادین برای دفاع غیرنظامی، نبود طراحی شهری تاب آور، و گسست عمیق میان فلسفهی گسترش شهری و مدیریت بحران، کلان شهرهای ما را در موقعیت هشدار قرار داده است. این آسیبپذیری تنها یک نقص فنی یا مهندسی نیست، بلکه بحرانی در «قرارداد اجتماعی نانوشته» میان شهروند و مدیریت شهری است؛ قراردادی که در آن، «امنیت» اولین تعهدی است که شهر و مدیریت شهری به ساکنانش میدهد.
در فرهنگها و تمدنهای کهن، شهر نهتنها محل زیست انسانی، بلکه جلوهای از نظم کیهانی و جلوگاه «تمدن» در برابر بربریت و بینظمی بود. این تلقی، مفهومی فلسفی و هستیشناختی از شهر به دست میدهد: شهر بهمثابه دیوار میان آشوب و سامان، یا به تعبیر یونانیان، مرز میان “کائوس” و “کاسموس”. این دیوار صرفاً یک مانع فیزیکی نبود، بلکه مرز میان «معنا» و «بیمعنایی» بود. در بیرون دیوار، جهان پیشبینیناپذیر و تحت سیطره نیروهای کور طبیعت و دشمنان قرار داشت؛ در درون آن، انسان میتوانست به واسطه نظم معماری و قانون، به زندگی خود معنا و هدف ببخشد. بنابراین، دفاع از شهر، دفاع از خودِ ایده «انسان متمدن» بود.
نمونههایی تاریخی این اندیشه را در شهرهای باستانی میتوان مشاهده کرد: بابل و دروازه ایشتار با دیوارهای عظیم و ساختار هندسی پیشرفته، بیانگر نظم، اقتدار، و فلسفهی محافظت بود. دفاع، بخشی از معنای شهر بود، نه فقط ابزار عملکردی آن. شوش در عیلام و گور ساسانی با طراحی شعاعی و سیستمهای خندقمحور، نشاندهندهی ادغام مهندسی نظامی با سامانبندی شهریاند. آکروپولیس در آتن، که شهر را به دو سطح مقدس (بالا) و مدنی (پایین) تقسیم میکرد، از حیث فلسفی، نمایانگر ایدهی شهر بهمثابه محل تجلی «لوگوس» بود—شهر نه فقط برای دفاع، بلکه برای پرورش اندیشه، فضیلت و سیاست. از نظر فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو، شهر عرصهای برای تحقق «پولیس» بود - جایی که انسان به کمال اجتماعی خود میرسد. این تصور نمیتوانست بدون دفاع، بدون نظم فضایی و بدون مرز فیزیکی و متافیزیکی بقا یابد.
در برابر این پیشینه غنی، کلانشهرهای امروز ما، نمادی از نقصان و شکست در ایفای نقش حفاظتی خود هستند. کمبود زیرساختهای دفاع غیرعامل از جمله پناهگاههای ایمن، هشدارهای اضطراری یا مسیرهای تخلیه طراحی شده نشان میدهد که مفهوم “امنیت” در طرحها و ساخت شهری مورد کمتوجهی قرار گرفته است. این غفلت، ریشه در یک سوءتفاهم عمیق درباره ماهیت امنیت شهری دارد. از دیدگاه جین جیکوبز، نظریهپرداز بزرگ شهری، امنیت یک شهر بیش از آنکه حاصل دیوارهای بلند و پناهگاههای زیرزمینی باشد، محصول «چشمهای ناظر بر خیابان» است. به عبارت دیگر، یک شهر امن، شهری است که در آن کاربریهای متنوع و مختلط (مسکونی، تجاری، فرهنگی) باعث حضور مداوم و طبیعی مردم در خیابانها شده و این حضور جمعی، خود به یک سیستم نظارت اجتماعی غیررسمی و قدرتمند تبدیل میشود. کلانشهرهای ما با تفکیک کاربریها و ایجاد فضاهای بیدفاع و متروک، عملاً این چشمهای ناظر را کور کرده و بستر را برای ناامنی فراهم ساختهاند.
یک تحقیق دانشگاهی به عنوان نمونه، نشان داده که در مناطقی چون منطقه ۱۶ یا ۱۰ تهران، بیش از ۷۰٪ جمعیت فاقد دسترسی ایمن به فضای پناهگاهی در شعاع ایمن هستند. بسیاری از تونلها، پارکینگها و فضاهای زیرسطحی که در سایر کشورها (مانند سوئیس یا فنلاند) برای پدافند شهری تجهیز شدهاند، در تهران و سایر کلانشهرها، دارای کارکرد دفاعی نامطلوب، بدون تهویه، بدون راه خروج و بدون ایمنی ساختاری هستند. در سایه کمبود این زیرساختها، شهروندان در هنگام بحران بهطور خودجوش به «فضاهای اضطراری» اما بدون طراحی دفاعی پناه میبرند؛ اتفاقی که در جنگ ۱۲ روزه اخیر نیز از طرف دولت و مدیریت شهری مورد توصیه و تشویق قرار گرفت. اما این وضعیت نشاندهندهی فقدان برنامهریزی امنیت فضایی در نظام شهرسازی کشور و گسست عمیق میان مدیریت شهری و واقعیتهای زیستی شهروندان است.
برخی کشورها توانستهاند از تهدید دشمن خارجی، بستری برای رشد خلاقیت در طراحی شهری بسازند. سوئیس بیش از سیصد هزار پناهگاه ضدبمب ساخته و طبق قانون، هر ساختمان باید یا دارای پناهگاه باشد یا به یکی متصل باشد. سنگاپور، به عنوان یک شهر-دولت آسیبپذیر، استراتژی «دفاع همه جانبه» را دنبال میکند که شامل ابعاد نظامی، مدنی، اقتصادی، اجتماعی و روانی است و «طرح جامع زیرزمینی» این کشور به دنبال توسعه فضاهای زیرسطحی برای افزایش تابآوری است. در شهرهایی مانند سئول، دفاع غیرعامل بخشی از آموزش عمومی است. ژاپن، با سابقهی زلزله و جنگ، مفهوم «شهر انعطافپذیر» را بهعنوان سیاست کلان مطرح کرده است. این مفهوم فراتر از ساختوساز مقاوم است؛ «انعطافپذیری» در اینجا به معنای قابلیت یک سیستم شهری برای یادگیری از بحرانها و تطبیق خود با شرایط جدید است. معماری انعطافپذیر، با طراحی فضاهای چندعملکردی، به شهر اجازه میدهد تا پس از یک شوک، کارکردهای حیاتی خود را با سرعت بیشتری بازیابد. این یک تغییر پارادایم از «مقاومت در برابر ضربه» به «رقصیدن با بحران» است؛ یعنی پذیرش وقوع بحران و طراحی شهری برای مدیریت پویای آن.
اسرائیل به عنوان یک نمونه افراطی اما آموزنده، مفهوم «دفاع در عمق» را در معماری و شهرسازی نهادینه کرده است و طبق قانون، ساخت هر آپارتمان جدید نیازمند تعبیه یک «مَمَد» (اتاق امن تقویتشده) است. در شوروی سابق، طراحی شهرهای جدید با در نظر گرفتن پدافند غیرعامل در مقیاس کلان، از طریق ساخت خطوط مترو عمیق و تاسیسات دوگانه انجام میشد. تایوان نیز با برگزاری مانورهای سالانه پدافندی مانند «وانان»، کل شهر را برای دقایقی به حالت تعطیل درآورده و با هدایت شهروندان به پناهگاهها، «حافظه جمعی دفاعی» را زنده نگه میدارد.
مفاهیم امنیت در شهر معاصر، تنها محدود به دفاع فیزیکی نیست؛ بلکه از منظر معماری و نظریههای شهری نیز، امنیت باید در بافت زندگی روزمره شهروندان نهادینه شود.
اندیشههای شهرسازی معاصر مانند نظریه «فضای دفاع پذیر» اسکار نیومن وقتی با نظریههای شهر مقاوم، پدافند غیرعامل معماریشده و برنامهریزی شهری برای بقاء در بحران تلفیق شوند، میتوانند راهی برای بازاندیشی تهران و کلانشهرهای آینده ایران ارایه دهند. نظریه «فضای قابل دفاع» نیومن به ما میآموزد که امنیت تنها از بالا به پایین و با ساخت پناهگاههای دولتی محقق نمیشود، بلکه باید از پایین به بالا و با توانمندسازی شهروندان برای کنترل و حفاظت از محیط زندگیشان ساخته شود. طراحی مجتمعهای مسکونی به گونهای که مرزهای مشخصی میان فضای خصوصی، نیمهخصوصی و عمومی ایجاد کند، حس تعلق و مسئولیتپذیری را در ساکنان تقویت کرده و فضا را برای مجرمان «ناخوانا» و پرخطر میسازد. این رویکرد، امنیت را از یک مفهوم انتزاعی به یک تجربه زیسته و روزمره تبدیل میکند.
شهر، بهمثابه خانه جمعی انسان، نمیتواند از عنصر دفاع جدا باشد. در جهانی که بحرانها ماهیت متغیر دارند - از جنگ نظامی و سایبری گرفته تا بحران آب، فروپاشی زیستمحیطی یا زلزلههای محتمل - نیاز به بازاندیشی شهر بهمثابه «پناهگاه شهروند» ضروری است. در نهایت، شهر بیدفاع، شهری است که فلسفه وجودی خود را از یاد برده است. بازگشت به این فلسفه نیازمند آن است که «امنیت» را نه یک پروژه عمرانی، بلکه یک اصل بنیادین در طراحی کالبد و روح شهر بدانیم؛ اصلی که کرامت و حق حیات شهروند را در مرکز تمام برنامهریزیها قرار میدهد.