تهران، گرفتار تئوری «نخست شهری»
«نخست شهری» عنوان یک تئوری جالب در علم شهرسازی است که به وضعیتی گفته میشود که در آن یک شهر بهطور قابل توجه از سایر شهرها در جذب خدمات پیشی گرفته و نقش غالب را در سطح ملی یا منطقهای ایفا میکند. در این حالت، شهر بزرگتر (مثل تهران) بیشتر منابع و امکانات را جذب کرده و باعث کاهش رشد و توسعه سایر شهرها میشود. اگر کشور را مانند بدن انسان تشبیه کنیم، سر این انسان به علت رسیدگی بیش از اندازه، بسیار بزرگتر از سایر اندامها میشود و در نهایت به علت متناسب نبودن سر و سایر اندام ها، کار برای ادامه حیات و انجام کارهای روزانه فرد بشدت با اختلال مواجه میشود.
نوید خواجه حسینی، فعال حوزه شهرسازی - «نخست شهری» عنوان یک تئوری جالب در علم شهرسازی است که به وضعیتی گفته میشود که در آن یک شهر بهطور قابل توجه از سایر شهرها در جذب خدمات پیشی گرفته و نقش غالب را در سطح ملی یا منطقهای ایفا میکند. در این حالت، شهر بزرگتر (مثل تهران) بیشتر منابع و امکانات را جذب کرده و باعث کاهش رشد و توسعه سایر شهرها میشود.
تهران بهعنوان پایتخت ایران، اکنون با مشکلات جدی در زمینههای مختلف روبهرو است. طبق آمارهای رسمی، جمعیت تهران در سال 2024 به حدود 9 میلیون نفر رسیده، در حالی که ظرفیت تحمل جمعیتی این شهر برای 7 میلیون نفر تخمین زده شده است. همچنین طبق آمار رسمی به علت آمار 20 میلیونی سفر درون شهری، افزایش آلودگیها و ترافیک کلافه کننده در کنار افت شاخصهای اجتماعی، کیفیت زیستپذیری در این شهر را با معضلات عدیده ای روبرو ساخته است.
با توصیفات مختصری که گفته شد میتوان در چنین وضعیتی متصور شد که اگر کشور را مانند بدن انسان تشبیه کنیم، سر این انسان به علت رسیدگی بیش از اندازه، بسیار بزرگتر از سایر اندامها میشود و در نهایت به علت متناسب نبودن سر و سایر اندام ها، کار برای ادامه حیات و انجام کارهای روزانه فرد بشدت با اختلال مواجه میشود. در چنین شرایطی بهترین اقدام آن است که توزیع خدمات بصورت عادلانه صورت گیرد، چرا که اگر این حجم از خدمات و زیرساخت ها در نقطه دیگری نیز استفاده گردد، باز سبب چنین عارضه دردناکی خواهد شد.
مسئله دیگر آن است که طبق آمار رسمی کسری شدید بودجه از یک سو و هزینه چند 10 میلیارد دلاری انتقال پایتخت از سوی دیگر، در شرایط کنونی این تصمیم توجیه اقتصادی ندارد و حال آنکه تجارب جهانی در انتقال پایتخت در کشورهایی نظیر برزیل نیز تایید میکند که بعضا با صرف بودجههای هنگفت، مثلا در برزیل با صرف 10 میلیارد دلار تنها 20درصد اهداف این تغییر محقق شد.
با توجه به تجارب موفق جهانی به ویژه در آلمان، استرالیا و هند که پس از انتقال وزارتخانه و صنایع در سراسر کشور توانستند پایتختهای خود را از طریق توسعه متوازن در سراسر کشور، از نخست شهری نجات دهند، دولت چهاردهم نیز میتواند از این تجارب بهره برده و در هر کدام از استانها و مناطق کشور با توجه به پتانسیلهای بالقوه از یک سو سبب حل معضلاتی نظیر محرومیت و مهاجرتهای اجباری استانهای دیگر به پایتخت شده و از سوی دیگر تهران را که به حالت انفجار جمعیتی رسیده است، نجات دهد.
برای نمونه میتوان گفت صنایع آببر نظیر فولاد و ذوب آهن اگر از مناطق کویری کشور به مناطق جنوب شرقی ایران، نظیر مکران منتقل شود، علاوه بر ایجاد اشتغال و کاهش محرومیت، طرحهای غیرکارشناسانه انتقال آب را فاقد توجیه منطقی، علمی و اقتصادی میکند و یا آنکه خوزستان میتواند پذیرای وزارتخانههای نفت و صمت باشد. همچنین وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی میتواند به استان اصفهان و یا فارس منتقل شود.
آنچه که امید است دولت چهاردهم به آن اهتمام ویژه کند، شعار وفاق ملی در بعد عملی است و قطعا یکی از شاخصه های آن شنیدن صدای متخصصان و استقبال از نظرات آنان است چرا که قطعا اهداف کارشناسان کمک و یاری به دولت در راستای حل معضلات و تعالی ایران عزیز است.