کودکانِ خیابان نوک کوهِ یخِ کارِ کودکان
چندی پیش از طرفِ یک انجمن طراحی شهری مطرح شد که قصد دارند سلسله جلساتی در خصوص «کودکان کار و دچارِ آسیب» از بعدِ «منظرِ اجتماعی» برگزار کنند. طبیعی بود پاسخ دهم که نگاهِ «منظر اجتماعی» به کودکانِ کار و خیابان را درست نمی دانم. اما چرا و مسأله چیست؟

چندی پیش از طرفِ یک انجمن طراحی شهری مطرح شد که قصد دارند سلسله جلساتی در خصوص «کودکان کار و دچارِ آسیب» از بعدِ «منظرِ اجتماعی» برگزار کنند. طبیعی بود پاسخ دهم که نگاهِ «منظر اجتماعی» به کودکانِ کار و خیابان را درست نمی دانم. اما چرا و مسأله چیست؟
«منظر اجتماعی» کانونِ توجهش چیست؟ نحوه ی «رویت پذیری»ِ کودکان کار و خیابان در فضاهای شهری. در نگاهِ منظرین، کودک ابژه ای است مانند مبلمانِ شهری و مسأله در منظر چیست؟ زیبایی شناسی. رویت پذیری رویکردی رایج در مدیریت شهری نسبت به مسأله کودکان کار است حتی اگر از دریچه ی منظر اجتماعیِ شهر نباشد. در تحلیل گفتمانِ صورت گرفته در پژوهشِ «تدوین برنامه اقدام بهبود وضعیت کودکان کار و خیابان در فضاهای شهری تهران» دال مرکزیِ گفتمانِ مدیریت شهری در ادوارِ مختلف و فارغ از جناح های سیاسی (به جز برخی افرادِ استثنا)«رویت پذیری» بوده است، مصاحبه ها با مدیریت شهری در این پژوهش که شامل افرادی از ادوار گذشته هم می شد نیز مؤید همین موضوع بود و حتی تعریفِ محدوده ی پژوهش هم بر همین اساس بود: کودکانِ کاری که در فضاهای شهری دیده می شوند و به نحوی در فضاهای شهری کار میکنند و حتی مهم ترین خروجیِ پروژه برای بهره بردارِ آن یعنی سازمانِ رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران، شناسایی پاتوق های کارِ کودکان بود.
در واقع مدیریت شهری، کودکانِ کار تا آنجا مسأله اش هست که تحتِ عنوانِ «کودکانِ خیابانی» قرار بگیرند و بر همین اساس بوده است که از سال 1377 تاکنون به جز مقطع کوتاهی که آن هم صرفا عدم همکاریِ معاونت اجتماعی و فرهنگیِ شهرداری تهران با اجرای طرح بود (از 1398 تا 1400) ، اقدام و روشِ رایج، طرح جمع آوری کودکان کار و خیابان بود.
از سوی دیگر هم با اینکه از سوی سازمانهای مردم نهادِ حوزه کودک و برخی افراد در مدیریت شهری (شامل شورای شهر) نسبت به طرح های جمع آوری انتقاداتی وجود داشته است اما پژوهشِ یاد شده براساس یافته های مصاحبه ها با مدیریت شهری، کارگاه های گفتگوی متمرکز با سازمانهای مردم نهاد حوزه کودکان کار و پیمایش از کودکان کار در پاتوق های کار نشان داده است که تجربه زیسته و مشکلاتِ کودکان در محیط کار کمتر مورد توجه مدیریت شهری و سازمانهای مردم نهادِ حوزه کودکانِ کار بوده است به نحوی که براساس این پژوهش نیمی از کودکانِ کارِ خیابان (فضاهای شهری) که به دلیل رویت پذیری دسترسی بهتری به آنها نسبت به کودکانِ کارِ کارگاه ها وجود دارد، هیچگونه خدماتی از سازمانهای مردم نهاد و مدیریت شهری و دولت (بهزیستی) دریافت نکرده اند یا مشکلاتِ محیطِ کار از جمله تصادف (از هر سه کودک، یک کودک) یا خشونت و آزار کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.
همچنین بررسی ها نشان داد که در رویکردِ مدیریت شهری و سازمانهای مردم نهاد جایی برای سهم و نقشِ کودکان برای مواجهه با مسائل وجود ندارد و در واقع کودکان فاقد عاملیت در برنامه های بهبود وضعیتِ خود هستند با آنکه هم در مدیریت شهری و هم در سازمانهای مردم نهاد تمرکز بر فردِ کودک است اما این تمرکز نه از منظرِ سوژگی بلکه از منظرِ مددجو است. پرسش این است به این کودک (فارغ از محلِ زندگی، شرایطِ محیطِ کار و حتی خانواده) چطور کمک کنیم؟
یک وجه دیگرِ ناگفته اما مستتر در مسأله رویت پذیریِ کودکانِ کار و خیابان، مسألهی تابعیتِ آنهاست که در بخشِ کودکانِ کارِ خیابان (نه کلِ کودکانِ کار که کودکانِ کارِ خیابان و فضاهای شهری حدود 10 درصد از کلِ کودکانِ کار را تشکیل می دهند) براساس یافته های پژوهش یادشده حدود 80 درصد آنها اتباع هستند (که بخش عمده آنها را افغانستانی ها تشکیل می دهد) و نامرئی سازیِ افغانستانی ها بخشی از همین مسأله مندیِ رویت پذیری است، چنانچه تصویرِ برساخته از افغانستانی های ساکنِ ایران ، تصویرِ مردِ پشتونِ شاغل در مشاغلِ فرودست (کارگری ساختمانی، باربری، سرایداری و ....) و حتی هوادارِ طالبان است تا با این بازنمایی، زنانِ افغانستانی ها و تنوعِ قومی (هزاره، تاجیک، ازبک و ....) آنها را نادیده بگیرد در حالی که 49 درصد از افغانستانی های ساکن ایران، زن هستند و جمعیتِ قابلِ توجه از مهاجرانِ افغانستانیِ قانونی در مشاغل فرودست فعالیت نمی کنند، تحصیلکرده اند و بیسواد نیستند و سبک زندگی و فرهنگِ مدرنی دارند، بخشی از افغانستانی های ساکنِ ایران نسل های دوم و سوم و حتی چهارمِ مهاجران را تشکیل می دهند و کاملا ایرانی محسوب می شوند. اینکه گفتیم ناگفته اما مستتر معنایش این نیست که این وجه صرفا یک کشف است بلکه براساس یافته های پژوهش از گفتگوها با مدیریت شهری،مسأله کودکان اتباع مسأله دانسته نمی شود و به نحوی با بیان اینکه بخش عمده کودکانِ کار و خیابان را اتباع تشکیل می دهند، صورت مسأله پاک می شود.
دو چالشِ دیگر در مواجهه با کودکانِ کارِ خیابان که بهم پیوستگی هم دارند، مسأله ی «رسمیت بخشی» و چالشِ«جذابیتِ خیابان برای کار» است. اینها مسائل قابلِ تأملی به نظر می رسند که در گفتگوها با مدیریت شهری و سازمانهای مردم نهادِ حوزه کودکان کار مطرح شده اند. آیا ارائه خدمات به کودکان در محیطِ کار (خیابان یا گودهای تفکیکِ زباله) موجبِ رسمیت بخشی به کارِ کودک نمی شود؟ یا چگونه مشکلاتِ کودکان در محیطِ کار را کاهش دهیم بدونِ اینکه موجب شود خیابان برای کارِ کودک مطلوبیتِ بیشتری پیدا کند و سهمِ بیشتری از کودکانِ کارِ غیرِ خیابان به سراغِ خیابان نیایند؟ در پاسخ به سؤال نخست آنکه فارغ از رسمیت بخشی، این واقعیت وجود دارد، کمک به کودکان کار هم به اشکالِ مختلف صورت میگیرد و حتی مرکزمحوری در ارائه خدمات به جای محیط محوری تفاوتی در اصلِ موضوع ایجاد نمی کند، حضورِ کودکِ کار در فضاهای شهری هم بخشی از پدیده ی بزرگترِ کارِ کودک است و محیطِ کارِ کودک در شهر امتدادِ محیطِ زندگی اش در شهر است و تنها پرسش از رسمیت بخشی موجبِ نادیده گرفتنِ رنجِ کودک می شود، همین مسأله در خصوصِ چالشِ جذابیتِ خیابان وجود دارد،مشکلِ کودکان در محیط کار کاهش نیابد یعنی رنج کودکان بیشتر خواهد بود و نگرش در این زمینه از منظرِ تفهمِ کودکان نیست و کودکانِ کارِ کارگاه ها هم فارغ از رنج نیستند فقط رنجِ آنها برای ما نامرئی است.این چالش و پرسش البته از نظرِ عملی مهم است، هدف برنامه های بهبود وضعیتِ کودکان صرفا بهبود در همین وضعیت فعلی یا مطلوب سازیِ شرایطِ کار کودک نیست بلکه در نهایت هدفش خروجِ کودکان از کارِ اجباری و استثمار، بازگرداندنِ کودکی و شکوفاییِ آنهاست و در این مسیر طبعا اولویت هایی دارد. نخستین اولویتها خروجِ کودکان از بدترین اشکالِ کارِ کودک (از جمله زباله گردی و تفکیک زباله) و پیشگیری از دچار شدنِ کودکان به اشکالِ مختلفِ بزهکاری و کج رفتاری است.برنامه های بهبود وضعیت همانطور که با طرح های جمع آوری به شدت مخالفند دنبالِ حفظِ کودکان در خیابانها هم نیستند بلکه مسیرشان جذبِ تدریجی و خروجِ کودکان از چرخهی کار با توجه سیستمی به بهبودِ محیط کار، بهبودِ محل زندگی،توانمندسازی کودک و عاملیت و مشارکتِ او، توانمندسازیِ خانواده ها، حساس سازی و بسیج اجتماعی و اصلاحِ سیاستهای شهری و اجتماعی است. در این چهارچوب، مساله فقط کودکانِ خیابانی نیستند بلکه کلِ کودکان کار و به صورت دقیق تر کلِ کودکان در شرایط دشوار شامل می شوند و برنامه ریزی برای بهبودِ وضعیتِ کودکانِ کار و خیابان به عنوان جزئی از برنامه های شهرِ دوستدارِ کودک صورت میگیرد.