پایداری معماری و شهر در مواجهه با حملات هوایی
اختصاصی روزنآنلاین - در نمونههای جهانی، شهرهایی که بهتر از پس حملات هوایی برآمدهاند، نه الزاماً مستحکمترین یا سنگینترین ساختمانها را داشتند، بلکه از معماریای برخوردار بودند که بازیابی سریع، مسیرهای تخلیهی مؤثر، و فضاهای دومنظوره را در نظر گرفته بود. در لندنِ زمان جنگ جهانی دوم، استفاده از ایستگاههای مترو بهعنوان پناهگاه، طراحی خیابانهایی با دسترسی دوطرفه، و تعبیهی ساختارهای نیمهمدفون از جمله اقداماتی بودند که علیرغم شدت حملات، شهر را زیستپذیر نگاه داشتند. تجربهی مشابهی در کییف، و اخیراً در غزه، نیز مشاهده شده که در آن، معماری بومی با منطق دفاع غیرنظامی پیوند خورده است...

در معماری، مفهوم پایداری صرفاً به معنای ایستایی سازهای نیست، بلکه نوعی واکنش آگاهانه و پیشنگرانه به وضعیتهای بحرانی و فاجعهبار نیز هست؛ وضعیتی که در آن، بقای انسان، انسجام کالبدی و امکان بازیابی پس از تخریب، مستقیماً به کیفیت طراحی وابسته است. بمبارانهای هوایی، از نیمهی قرن بیستم تاکنون، نهتنها صورتبندی فیزیکی شهرها را دگرگون کردهاند، بلکه ماهیت بنیادین رابطهی انسان با معماری را نیز به چالش کشیدهاند. از زمانی که قدرت تخریب از سطح زمین به آسمان منتقل شد، شهرها در معرض تهدیدی قرار گرفتند که با سرعت، دقت، و پوشش وسیع میتواند زندگی مدنی را فلج کند. در چنین بستری، پرسش از «پایداری» دیگر تنها به معنای مقاومت مصالح نیست، بلکه به معنای امکان بقاء در زمان فاجعه و بازسازی پس از آن است.
در مواجهه با حملات هوایی، معماری باید خود را از الگوهای صرفاً استاتیکی جدا کند. آنچه امروز اهمیت دارد، نه فقط پایداری سازه در برابر بار مرده یا زلزله، بلکه توانایی آن در مواجهه با موج ضربهای، شوک حرارتی، آتشسوزی، و فروپاشی کنترلنشده است. در این زمینه، عناصر کلیدی همچون وزن سازه، نوع مصالح، نحوهی اتصال قطعات، و حتی الگوریتم فروپاشی اهمیت حیاتی مییابند. یک ساختمان میتواند در ظاهر مقاوم باشد، اما در برابر انفجار به گونهای فروریزد که امدادرسانی غیرممکن شود. در نقطهی مقابل، سازهای که فروپاشی آن پیشبینیپذیر، لایهای و قابل نفوذ باشد، شانس بقاء ساکنین و عملیات امداد را افزایش میدهد. اینجاست که مفهوم پایداری، از ایستایی محض به «کنترلپذیری فروپاشی» و «امکان بقاء» تغییر معنا میدهد.
یکی از مهمترین پیشرفتها در این حوزه، استفاده از دیوارهای خشک و اجزای قابل جداسازی است. با حذف ملات، کاهش جرم مصالح نما، و استفاده از بستهای مکانیکی، معماران میتوانند نهفقط سازهای سبکتر، بلکه قابل پیشبینیتر طراحی کنند. این شیوه نهتنها میزان آوار را کاهش میدهد، بلکه اجازه میدهد قطعات بهجای انفجار بیسامان، جدا شده و مسیرهای امداد باز بماند. همین اصل در طراحی سازههای سبک همچون قابهای فضایی، اسکلتهای فولادی پیشساخته، و ماژولهای قابل انتقال نیز دنبال میشود. کاهش وزن مرده، افزایش انعطافپذیری در برابر موج انفجار، و امکان مونتاژ و دمونتاژ سریع، از ویژگیهای کلیدی این نوع معماری است.
در نمونههای جهانی، شهرهایی که بهتر از پس حملات هوایی برآمدهاند، نه الزاماً مستحکمترین یا سنگینترین ساختمانها را داشتند، بلکه از معماریای برخوردار بودند که بازیابی سریع، مسیرهای تخلیهی مؤثر، و فضاهای دومنظوره را در نظر گرفته بود. در لندنِ زمان جنگ جهانی دوم، استفاده از ایستگاههای مترو بهعنوان پناهگاه، طراحی خیابانهایی با دسترسی دوطرفه، و تعبیهی ساختارهای نیمهمدفون از جمله اقداماتی بودند که علیرغم شدت حملات، شهر را زیستپذیر نگاه داشتند. تجربهی مشابهی در کییف، و اخیراً در غزه، نیز مشاهده شده که در آن، معماری بومی با منطق دفاع غیرنظامی پیوند خورده است.
از منظر زمانی، میتوان میان دو گونهی معماری در بحران تمایز قائل شد: معماری پیشنگر و معماری بازسازنده. معماری پیشنگر، در طراحی اولیهاش بحران را در نظر دارد؛ درحالیکه معماری بازسازنده پس از وقوع فاجعه و در پاسخ به آن شکل میگیرد. معماری نوع دوم، معمولاً با مصالح پیشساخته، روشهای ساخت سریع، و حداقل جزئیات طراحی میشود؛ همانطور که در بازسازی آلمان پس از جنگ جهانی دوم دیده شد. اما آنچه در معماری پیشنگر اهمیت دارد، نهفقط سرعت یا هزینه، بلکه ترکیب ایمنی، زیستپذیری، نگهداری آسان، و حتی آموزش کاربران برای مواجهه با بحران است.
در این مسیر، ایدهی «فضای دومنظوره» اهمیت فزایندهای پیدا میکند. یعنی فضاهایی که در شرایط عادی کاربرد عمومی دارند، اما در شرایط اضطراری به پناهگاه، ایستگاه امداد یا سکونتگاه موقت تبدیل میشوند. طراحی ایستگاههای مترو با قابلیت تبدیل به پناهگاه، مدارس با زیرزمینهای تقویتشده، یا ساخت بناهایی که در برابر تخریب جزئی مقاوم باشند، نمونههایی از این رویکردند. برخلاف برخی نمونههای داخلی که معماری ایستگاههای مترو را به مسابقهای برای جلب توجه بصری بدل کردهاند، بسیاری از شهرهای مقاوم دنیا، فرم را در خدمت عملکرد و بقاء قرار دادهاند، نه برعکس.
پرسش اصلی آن است که:
آیا میتوان بدون نظامیسازی چهرهی شهر، معماری را برای مقاومت در برابر حمله ویرانگر آماده کرد؟
پاسخ، در بسیاری از موارد مثبت است. نیازی به ساختن سنگرهای سیمانی در دل شهر نیست؛ بلکه آنچه نیاز است، بازنگری در فرم، اتصال، مسیرهای فرار، و کیفیت سازه است. اینجا، معماری به یک «اخلاق فضایی» تبدیل میشود: اخلاقی که بر پیشبینی، مراقبت، و مسئولیتپذیری بنا شده است. معمار دیگر صرفاً طراح فرم نیست، بلکه حافظ جان انسانهاست. او باید بداند که انتخاب یک نوع اتصال، یا یک تیپ مصالح، ممکن است در زمان بحران به مرگ یا زندگی افراد بینجامد.
در ایران، این مباحث هرگز نظری نبودهاند. در جنوب و غرب کشور، از دوران جنگ تا امروز، تجربهی بمباران، آوار، تخلیه و بازسازی، همچنان زنده است. متأسفانه بازسازیها اغلب بهجای تعمیق در تجربهی فاجعه، بر کمّیت و سرعت متمرکز بودهاند. این در حالیست که با بهرهگیری از این تجربهی زیسته، میتوان بازاندیشی جدی در طراحی شهری و معماری انجام داد. معماری بحران، نیازمند ترکیب حساسیت فرهنگی، هوشمندی تکنولوژیک و نگاه انسانی است. هیچیک از این مؤلفهها بهتنهایی کفایت نمیکنند. مقاومت، نه فقط در بتن و فولاد، بلکه در شیوهی اندیشیدن و زیستن معمارانه است.
در نهایت، آنچه بهراستی یک معماری پایدار در برابر بمباران را میسازد، آمادگی ذهنی، طراحی مسئولانه، و پیوند فرم با آیندهنگری است. معمارانی که در این عرصه میکوشند، باید خود را نه در رقابت با فرمهای رادیکال، بلکه در همدلی با انسانهای در معرض خطر ببینند. طراحی اگر خدمتی به زندگی نکند، حتی اگر برندهی جوایز جهانی شود، چیزی بیش از یک مجسمهی گرانقیمت در شهر بحرانزده نیست. / اختصاصی روزنآنلاین