✍️محمدکریم آسایش؛ کنشگر و پژوهشگر شهری
به تازگی اخباری در خصوصِ خطرِ تخریب بقایای دفترِ هوشنگ سیحون یعنی دیوار بیرونیِ آن منتشر شده است. خود این خبر در مورد وضعیت میراث در ایران گویاست: فرآیندی از ویرانی.
در همین ایام البته اخباری مهیبتر در زمینه میراث به گوش میرسد از جمله زمزمههایی در وزارت گردشگری، میراث فرهنگی و صنایع دستی برای الغای حرایم تاریخی که خیزهای عملی هم برای آن برداشته شده است (برای نمونه توافق شهرداری منطقه ۱۲ و سازمان میراث فرهنگی برای تعیین میز خدمت در مساجد و اعطای تسهیلات ویژه برای رفع موانع ساخت و ساز در محله سنگلج و کنارگذاشتن محدودیتهای حرایم).
از اخبار موردی در مورد مخاطرات تک بناهای میراثی یا بافتهای تاریخی میتوان مثالهای فراوان زد؛ این شرایط بیانگر آن است که ما با تخریب و زوال میراث به صورت سیستماتیک مواجه هستیم؛ تخریبی که هم سیاسی است و هم موجد اقتصادی که است که زوالِ میراث را در پی دارد.
برای فهمِ معنای سیاسی این تخریب، ابتدا باید مفهومِ میراث و کارکردهای آن را بازشناخت. میراث تنها تک بناهای متعلق به گذشتههای دور(ابنیه دارای قدمت) نیست؛ میراث هر موضع و موضوع و پیوندهای بین آن است که احساس تعلق، معنای فرهنگی، اهمیت تاریخی و ارزشمندی را به همراه دارد. از یک باغ که ارزش اکولوژیک دارد تا یک بازی که نسل به نسل سرگرمی کودکان یا بزرگسالان است میراث است؛ از خانه که ارزش معماری دارد تا خانهای که محل زندگی یک شاعر بوده میراث محسوب میشود و فضاهایی که در آن رخدادی به وقوع پیوسته یا مکانهایی که پاتوق بودهاند، همگی را باید میراث دانست. میراث مال گذشتههای دور نیست؛ یک اتفاق در همین روزگار میتواند جایی را به میراث بدل سازد؛ مثل نقاشیهای میرزاحمید بر دیوارهای مخروبههای عودلاجانِ میانی که از بین برده شد. میراث، خاطره است، رخداد است، موضع و پاتوق است، موقعیت است، لحظه است و سلطه دشمن تمامی اینهاست، سلطه درصدد ساخت تاریخ جعلی است و سلطهای که بیریشه است حتی ناتوان از جعلِ تاریخ است و به جایش شدتِ تخریب را افزایش میدهد.
یکی از ریشههای اقتصاد غارتی، مستغلاتی شدن اقتصاد است. البته مستغلاتی شدن به صورت عام هم پدیدهای جهانی است و هم در ایران هم ریشه های دیرینتری دارد. در سطح جهانی، ۶۰ درصد ثروت جهان، دارایی مستغلاتی است یا در گزارشِ گروه هاروارد در دوره پهلوی آمده است که «تا زمانی که سوداگری روی مستغلات و سفته بازی، سودهای بزرگِ بی زحمت و ریسک ایجاد میکند، محال است در ایران تولیدِ صنعتی اتفاق بیفتد»(تأمین مالی صنعتی در ایران،ریچارد بندیکت) و میتوان نمودهایش را در چرخهی متروکه سازی/اعیانیسازی و غلبهی ارزش کمی بر ارزش کیفی(ارزش مبادلهای بر ارزش مصرفی) بازجست.
اما مستغلاتی شدنِ اقتصاد در نئولیبرالیسم در جهان همراه بوده است با برندینگِ فضا، توسعه تفریح و تفرج و مصرفِ تجملیِ فضا و گردشگری، رونقِ صنعت فرهنگ و به خدمت گرفتنِ فضا توسطِ آن و در نتیجهی این تنوع، پیچیدگی و نوآوری اقتصادی است که اقتصاد مستغلاتی مخربِ میراث نیست و از آن سود میبرد، اما در اقتصادِ غارتی که با رانتهای سیاسی نیز پیش رانده میشود، ما با هیچ مواجههی مولدی با فضا روبرو نیستیم و صرفا شاهدِ تخریب و زوالیم. این ساختار اقتصادی همه را آلوده میکند و به کوبیدنِ کلنگ ها بر پیکرِ خانه قدیمی برای اخذ تراکم جهت تبدیل به مستغلات در ترکیه منجر میشود.
در این شرایط چنانچه گفته شد، ما با دو وجه مواجهیم: سیاسی و اقتصادی(به تعبیرِ دقیق تر،اقتصاد سیاسی). در وجه سیاسی چنانچه گفته شد میراث نه فقط پدیدهای فیزیکی است، نه نقطه محور و نه گذشته گرا. میراث آن رابطه انسانی است که انسان با محیطش، با تاریخش و با هویتش دارد. پس محورِ اصلی و اول، خودِ انسان است. نباید بگذاریم انسانها دچارِ فراموشی و انزوا شوند، رابطهشان با محیط و تاریخ و هویت دچار گسست شود. باید پیوندهایمان را برقرارکنیم و داستانِ خانهها را بگوییم:«اجعلو بیوتکم قبله»؛ دوم، مواضعِ میراث را هم حفاظت و هم تکثیر کنیم(مکان رخدادها، پاتوقها و …)؛ سوم، شهر/روستا و خاطراتِ آن را ثبت کنیم؛ چهارم، به خلق خاطره در شهر یاری رسانیم(خلق هنری،خلق فضای متفاوت و حتی خلق لحظه عاشقانه) و در نهایت، فضاها و رخدادها را بازپس بگیریم. چنانکه تخریب میراث در وجه سیاسیِ آن منبعث از سلطه است، راه حل سیاسی آن هم شکلی از مقاومت است، مقاومتی فرهنگی-اجتماعی.
در وجه اقتصادی، باید میراث را به زندگی پیوند داد و میراث را یک بنای تک ندید، بلکه آن را به کلیت بافت، اتمسفر، فرهنگ و …حولش چه به لحاظِ فیزیکی و چه معنوی متصل کرد و این پیوند را در چرخه اقتصادی دید. باید آوازهسازی(برندینگ) فضا را ترویج کرد و ارزشهای کیفیِ سرمایه نمادین را دارای ارزش اقتصادی کرد. همچنین در مقابلِ اقتصاد غارتی باید بلوک طبقاتی شکل داد و از همپیوندی منافع بخشهای مختلف اقتصادی چون اقتصادِ دانش بنیان، اقتصادِ فرهنگ، بخشهای مولد اقتصادی، شبکهسازی برای تعدیل و تغییر ریل اقتصادی ایجاد کرد. همچنین باید دانست اگرچه انواع میراث، سرمایههای بازگشت ناپذیر و تکرارنشدنی محسوب میشوند و از این رو حفاظت از آنها به همین دلیل اهمیتی ویژه دارد و از همین جهت بر هر میزان از سودآوری مالیِ کوتاه مدت برتری دارند، اما قابل احیاء و قابل بازنمایی هستند؛ به ویژه با توجه به ظهور تکنولوژیهایی چون هولوگرام، گیفیمیکشن، متاورس و همچنین فناوریهایی که توسعه فنیِ مرمت این امکان را بیشتر فراهم ساختهاند. پس نباید مأیوس شد مشروط بر آنکه هسته انسانی میراثمان را فراموش نکنیم و برای آن مبارزه کنیم.